سکر در عرفان: تفاوت میان نسخهها
A.rezapour (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
A.rezapour (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
هنگامى كه عشق و محبت بآخرين درجه برسد و بر قواى حيوانى و انسانى چيره گردد حالت بهت و سكر و حيرت پديد آيد و سالك را مبهوت و متحير و سرگردان ميكند. لاهيجى گويد: سكر حيرت و دهش و وله و هيمان است كه از مشاهده جمال محبوب دست ميدهد. و گفته شده است كه: مرحله بيخودى را مرحله سكر گويند كه در آن مرحله سالك را نه دين است و نه عقل و نه تقوى و نه ادراك و در مقام فنا و نيستى محو گشته و از شراب طهور مست و حيران و سر بخاك مذلت و نيستى نهاده. در شرح باباطاهر است كه سكر حقيقى آنست كه سالك در فنا مقام گيرد.<ref>سجادی، جعفر، فرهنگ معارف اسلامى، كومش، بیتا، بیجا، ج۲، ص۱۰۰۷.</ref> | هنگامى كه عشق و محبت بآخرين درجه برسد و بر قواى حيوانى و انسانى چيره گردد حالت بهت و سكر و حيرت پديد آيد و سالك را مبهوت و متحير و سرگردان ميكند. لاهيجى گويد: سكر حيرت و دهش و وله و هيمان است كه از مشاهده جمال محبوب دست ميدهد. و گفته شده است كه: مرحله بيخودى را مرحله سكر گويند كه در آن مرحله سالك را نه دين است و نه عقل و نه تقوى و نه ادراك و در مقام فنا و نيستى محو گشته و از شراب طهور مست و حيران و سر بخاك مذلت و نيستى نهاده. در شرح باباطاهر است كه سكر حقيقى آنست كه سالك در فنا مقام گيرد.<ref>سجادی، جعفر، فرهنگ معارف اسلامى، كومش، بیتا، بیجا، ج۲، ص۱۰۰۷.</ref> | ||
روش بایزید بسطامی «سُكر» (مستى) ناشى از دوستى و غلبه حق بر باطن سالك بود. وى با روش جنيد كه معتقد به «صحو» (هوشيارى) بود مخالفت مىورزيد. اساس اين مكتب بر اين استوار است كه مستى والاتر از هوشيارى است؛ زيرا مستى خودخواهى آدمى را از ميان مىبرد، و انسان را به فنا مىكشاند. حال سكر و غلبه بايزيد را در بسيارى از حكايت منسوب به وى به ويژه «شطحيات» او مىتوان به روشنى يافت. از مناجات اوست كه: «بار خدايا كِىْ ميان من و تو منى و تويى بود، منى از ميان بردار تا منيّت من بتو باشد، تا من هيچ نباشم.».<ref>حسینی، عرفان اسلامى، ص۹۹.</ref> | روش بایزید بسطامی «سُكر» (مستى) ناشى از دوستى و غلبه حق بر باطن سالك بود. وى با روش جنيد كه معتقد به «صحو» (هوشيارى) بود مخالفت مىورزيد. اساس اين مكتب بر اين استوار است كه مستى والاتر از هوشيارى است؛ زيرا مستى خودخواهى آدمى را از ميان مىبرد، و انسان را به فنا مىكشاند. حال سكر و غلبه بايزيد را در بسيارى از حكايت منسوب به وى به ويژه «شطحيات» او مىتوان به روشنى يافت. از مناجات اوست كه: «بار خدايا كِىْ ميان من و تو منى و تويى بود، منى از ميان بردار تا منيّت من بتو باشد، تا من هيچ نباشم.».<ref>قوامالدین حسینی، زمزم هدایت وابسته به پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، ۱۳۸۹، عرفان اسلامى، ص۹۹.</ref> | ||
روش جنید در سلوك برخلاف روش بايزيد تكيه بر صحو بود كه توفيق تأليف ميان شريعت و طريقت و جمع بين ظاهر و باطن است. عطار درباره روش وى گويد: بيشتر مشايخ بغداد در عصر او و بعد از وى مذهب او داشتند و طريق او طريق صحو است بخلاف طيفوريان كه اصحاب بايزيداند.<ref>حسینی، عرفان اسلامى، ص۹۹.</ref> | روش جنید در سلوك برخلاف روش بايزيد تكيه بر صحو بود كه توفيق تأليف ميان شريعت و طريقت و جمع بين ظاهر و باطن است. عطار درباره روش وى گويد: بيشتر مشايخ بغداد در عصر او و بعد از وى مذهب او داشتند و طريق او طريق صحو است بخلاف طيفوريان كه اصحاب بايزيداند.<ref>قوامالدین حسینی، زمزم هدایت وابسته به پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، ۱۳۸۹، عرفان اسلامى، ص۹۹.</ref> | ||
{{پایان پاسخ}} | {{پایان پاسخ}} | ||
{{مطالعه بیشتر}} | {{مطالعه بیشتر}} |
نسخهٔ ۹ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۵۳
این مقاله هماکنون به دست A.rezapour در حال ویرایش است. |
لطفاً در مورد معنای صحوْ و سُکر توضیحاتی ارائه بفرمائید؟
یکی از سخنانی که درباره (سُکر) مطرح است، این است که (سُکر)، به معنای مستی است و مستی یک مفهوم مشخص دارد؛ گر چه مستان مختلف اند؛ مثلاً بعضی از شراب خمر مست میشوند، یکی از شراب غفلت مست است، دیگری از حبّ دنیا مست است و برخی از خود بزرگ بینی و خودخواهی مست میشوند که این قسم آخر، بدترین مستیها و منشأ همه تاریکی هاست و موجب کبر و تکبر میشود.[۱]
سُکر به معنای مستی است؛ اما در اصطلاح عرفا، (سُکر)، به مستی خاصی میگویند؛ مثلاً میگویند: سُکر عبارت از ترک قیود ظاهری و باطنی و توجه به حق است.[۲]
عزیز الدین کاشانی در تبیین اصطلاح عرفانی سُکر میگوید: لفظ سکر در عُرف صوفیان، عبارت است از عدم تمییز میان احکام ظاهر و باطن به سبب مخفی بودن نور عقل در شعاع نور ذات، بدین بیان که اهل وجد و حالات عرفانی، به دو دسته تقسیم میشوند، برخی محبان و عاشقان ذات هستند، که منشأ وجد و حال آنها، حضرت ذات است. عده ای عاشقان صفات اند که منشأ وجد و حال آنها، عالم صفات است. کسانی که از عاشقان صفات اند، برای وجد و حال آنان وقفه و پیش آمدهای بسیاری پیش میآید؛ برخلاف عاشقان ذات. هم چنین وجدی که از عالم صفات، برای سالک راه طریقت پدید میآید، به اندازه انوار و آثار ذات، قدرت و توان ندارد، به همین دلیل است که عاشقان ذات، در آغاز وجد، به جهت قدرت و غلبه ای که دارند، مغلوب سلطنت حال میشوند و عقلشان که رابطه تمییز و بصر قلبی است، در پرتوی شعاع انوار ذات، کاملاً مضمحل و مختفی میشود، و سر رشته تمییز و تشخیص از دست و اختیار آنها میرود و در این حالت است که محل حکم ظاهر را که تفرقه است، از محل باطن که جمع است، نمیتوانند باز شناسند و تشخیص دهند، و در نتیجه به افشاء اسرار ربوبی که در خزانه غیرت اند میپردازند و کلمات شطح از آنها صادر میشود؛ مثلاً میگوید: (سبحانی) یا میگوید: (انا الحق) و امثال آن، صوفیان این وجد و حال را که در واقع غلبه عشق عارفانه بر سالک طریقیت است، سُکر میگویند؛ چون عارف در این حالت، گویا بر اثر غلبه عشق، دچار مستی عارفانه است که قدرت و توان تمییز ظاهر و باطن از او گرفته شده است و چیزهایی بر زبان میآورد که از نظر ظواهر شریعت کفر آمیز است.[۳]
برخی از بزرگان اهل معنا که در روش عرفان، کاملاً بر حفظ شریعت مقید هستند، میگویند: این گونه شطحیات که از حالت سُکر، برای برخی سالکان طریقت پیش میآید، در واقع از نقص در سلوک آنها ناشی میشود؛ یعنی چون سلوک آنها کامل نیست، شطح میگویند و اگر سلوکشان کامل باشد، هرگز این گونه سخن نمیگویند و در مقام باطن، ظواهر را کاملاً حفظ میکنند.[۴]
سکر و صحو، دو گونه مشی و حال صوفیانه است که از آنها به مستی و هشیاری نیز تعبیر میشود. سکر، حالت وجد صوفیانه و غرق شدن سالک را در محبت الهی نشان میدهد و صحو هوشیاری صوفی در مرتبتی قبل از سکر یا پس از آن است که سالک در آن صورت بشری دارد. بر سر موضوع تقدم این دو حال، میان صوفیان اختلاف است. شیخ صفیالدین اردبیلی از پیروان جنید و قائل به تقدم صحو بر سکر بود. با آنکه شیخ اهل صحو بود، با سکر در قالب وجد و سماع نیز بیگانه نبود.[۵]
ابوحامد غزالى در مشكاةالانوار، دعوى حلاج (اناالحق ) را كلامى عاشقانه و ناشى از سكر وصف كرده كه قائلِ آن بعد از خروج از سكر میفهمد كه در حال اتحاد با حق نبوده بلكه شبه اتحاد به وى دست داده است. تصوف در آن دوره از نظر مشرب، در دو مكتب عمده، یعنى مكتب خراسان (اهل سُكْر) و بغداد (اهل صَحْو)، خلاصه شده است.[۶]
هنگامى كه عشق و محبت بآخرين درجه برسد و بر قواى حيوانى و انسانى چيره گردد حالت بهت و سكر و حيرت پديد آيد و سالك را مبهوت و متحير و سرگردان ميكند. لاهيجى گويد: سكر حيرت و دهش و وله و هيمان است كه از مشاهده جمال محبوب دست ميدهد. و گفته شده است كه: مرحله بيخودى را مرحله سكر گويند كه در آن مرحله سالك را نه دين است و نه عقل و نه تقوى و نه ادراك و در مقام فنا و نيستى محو گشته و از شراب طهور مست و حيران و سر بخاك مذلت و نيستى نهاده. در شرح باباطاهر است كه سكر حقيقى آنست كه سالك در فنا مقام گيرد.[۷]
روش بایزید بسطامی «سُكر» (مستى) ناشى از دوستى و غلبه حق بر باطن سالك بود. وى با روش جنيد كه معتقد به «صحو» (هوشيارى) بود مخالفت مىورزيد. اساس اين مكتب بر اين استوار است كه مستى والاتر از هوشيارى است؛ زيرا مستى خودخواهى آدمى را از ميان مىبرد، و انسان را به فنا مىكشاند. حال سكر و غلبه بايزيد را در بسيارى از حكايت منسوب به وى به ويژه «شطحيات» او مىتوان به روشنى يافت. از مناجات اوست كه: «بار خدايا كِىْ ميان من و تو منى و تويى بود، منى از ميان بردار تا منيّت من بتو باشد، تا من هيچ نباشم.».[۸]
روش جنید در سلوك برخلاف روش بايزيد تكيه بر صحو بود كه توفيق تأليف ميان شريعت و طريقت و جمع بين ظاهر و باطن است. عطار درباره روش وى گويد: بيشتر مشايخ بغداد در عصر او و بعد از وى مذهب او داشتند و طريق او طريق صحو است بخلاف طيفوريان كه اصحاب بايزيداند.[۹]
مطالعه بیشتر
عبدالرزاق قاسانی، اصطلاحات الصفوفیه، نشر بیدار، قم ۱۳۷۰ ش.
شیخ روز بهان بقلی شیرازی، شرح شطحیات، نشر کتابخانه طهوری، تهران ۱۳۷۴ ش.
منابع
- ↑ سجادی، سید جعفر، فرهنگ لغات و اصطلاحات عرفانی، تهران، نشر کتابخانه طهوری، ۱۳۷۰ ش، ص۴۷۳.
- ↑ همان، ص۴۶۸.
- ↑ عزیز الدین کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، تهران، نشر مؤسسه هما، ۱۳۷۲ ش، ص۱۳۶.
- ↑ موسوی خمینی، سید روحالله، مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه، تهران، نشر پیام آزادی، ۱۳۶۰ ش، ص۲۰۷.
- ↑ حاجی صادقیان نجف آبادی، علیرضا، ابویی مهریزی، محمدرضا، «جایگاه صحو و سکر در طریقت صفوی»، سبکشناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، فروردین ۱۴۰۱، شماره ۷۱، از ۸۷تا ۱۰۱.
- ↑ محمدهانى ملازاده، «حَلّاج ، حسین بن منصور»، دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، ۱۳۸۸، ج۱۳، ذیل مدخل.
- ↑ سجادی، جعفر، فرهنگ معارف اسلامى، كومش، بیتا، بیجا، ج۲، ص۱۰۰۷.
- ↑ قوامالدین حسینی، زمزم هدایت وابسته به پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، ۱۳۸۹، عرفان اسلامى، ص۹۹.
- ↑ قوامالدین حسینی، زمزم هدایت وابسته به پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، ۱۳۸۹، عرفان اسلامى، ص۹۹.