کاربر:Rezapour/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
از ویکی پاسخ
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
همت به و هم بها


همسر عزيز تصميم بر كامجويى از يوسف داشت و نهايت كوشش خود را در اين راه به كار برد، يوسف هم به مقتضاى طبع بشرى و اينكه جوانى نوخواسته بود، و هنوز همسرى نداشت، و در برابر هيجان‏انگيزترين صحنه‏هاى جنسى قرار گرفته بود. چنين تصميمى را مى‏گرفت هر گاه برهان پروردگار يعنى روح ايمان و تقوى و تربيت نفس و بالآخره مقام" عصمت" در اين وسط حائل نمى‏شد!.
در کتاب تفسیر قمی در قرن سوم حدیثی نقل شده: في تفسير على بن إبراهيم حدثني ابى عن بعض رجاله رفعه قال: قال ابو عبد الله عليه السلام: لما هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها قامت الى صنم في بيتها فألقت فيه ملائة «2» لها فقال لها يوسف ما تعملين؟ قالت: ألقى على هذا الصنم ثوبا لا يرانا فانى أستحيى منه، فقال يوسف: فأنت تستحين من صنم لا يسمع و لا يبصر و لا أستحى أنا من ربي؟ فوثب و عدا و عدت من خلفه و أدركهما العزيز على هذه الحالة<ref>تفسير القمي، ج‏1، ص: ۳۴۲- ۳۴۳.</ref>
 
بنا بر اين تفاوتى ميان" هم" (قصد) همسر عزيز و يوسف اين بود، كه از يوسف، مشروط بود به شرطى كه حاصل نشد (يعنى عدم وجود برهان پروردگار) ولى از همسر عزيز مطلق بود و چون داراى چنين مقام تقوا و پرهيزكارى نبود، چنين تصميمى را گرفت و تا آخرين مرحله پاى آن ايستاد تا پيشانيش به سنگ خورد.
 
 
منظور از برهان پروردگار چيست


نقل اهل سنت (زاد المسير في علم التفسير، ج‏2، ص: ۴۳۱)


فروي عن علي بن أبي طالب رضي الله عنه أن زليخاء قامت إلى صنم مكلل بالدر و- الياقوت في زاوية البيت فسترته بثوب، فقال: ما تصنعين؟ قالت: أستحي من إلهي هذا أن يراني في «2» هذه الصورة، فقال يوسف: أنا أولى أن أستحي من الله، و- هذا أحسن ما قيل فيه، لأن فيه إقامة الدليل<ref>                        الجامع لأحكام القرآن، ج‏10، ص: 169</ref> (مفاتيح الغيب، ج‏18، ص ۴۴۳.)


5- از روايتى استفاده مى‏شود كه در آنجا بتى بود، كه معبود همسر عزيز محسوب مى‏شد، ناگهان چشم آن زن به بت افتاد، گويى احساس كرد با چشمانش خيره خيره به او نگاه مى‏كند و حركات خيانت آميزش را با خشم مى‏نگرد، برخاست و لباسى به روى بت افكند، مشاهده اين منظره طوفانى در دل يوسف پديد آورد، تكانى خورد و گفت: تو كه از يك بت بى‏عقل و شعور و فاقد حس و تشخيص، شرم دارى، چگونه ممكن است من از پروردگارم كه همه چيز را مى‏داند و از همه خفايا و خلوتگاهها با خبر است، شرم و حيا نكنم؟.
5- از روايتى استفاده مى‏شود كه در آنجا بتى بود، كه معبود همسر عزيز محسوب مى‏شد، ناگهان چشم آن زن به بت افتاد، گويى احساس كرد با چشمانش خيره خيره به او نگاه مى‏كند و حركات خيانت آميزش را با خشم مى‏نگرد، برخاست و لباسى به روى بت افكند، مشاهده اين منظره طوفانى در دل يوسف پديد آورد، تكانى خورد و گفت: تو كه از يك بت بى‏عقل و شعور و فاقد حس و تشخيص، شرم دارى، چگونه ممكن است من از پروردگارم كه همه چيز را مى‏داند و از همه خفايا و خلوتگاهها با خبر است، شرم و حيا نكنم؟.


اين احساس، توان و نيروى تازه‏اى به يوسف بخشيد و او را در مبارزه شديدى كه در اعماق جانش ميان غريزه و عقل بود كمك كرد، تا بتواند امواج سركش غريزه را عقب براند ( نور الثقلين جلد 2 صفحه 422 و تفسير قرطبى صفحه 3398 جلد پنجم.)
اين احساس، توان و نيروى تازه‏اى به يوسف بخشيد و او را در مبارزه شديدى كه در اعماق جانش ميان غريزه و عقل بود كمك كرد، تا بتواند امواج سركش غريزه را عقب براند.


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۲۵ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۰۶

سؤال

همت به و هم بها


در کتاب تفسیر قمی در قرن سوم حدیثی نقل شده: في تفسير على بن إبراهيم حدثني ابى عن بعض رجاله رفعه قال: قال ابو عبد الله عليه السلام: لما هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها قامت الى صنم في بيتها فألقت فيه ملائة «2» لها فقال لها يوسف ما تعملين؟ قالت: ألقى على هذا الصنم ثوبا لا يرانا فانى أستحيى منه، فقال يوسف: فأنت تستحين من صنم لا يسمع و لا يبصر و لا أستحى أنا من ربي؟ فوثب و عدا و عدت من خلفه و أدركهما العزيز على هذه الحالة[۱]

نقل اهل سنت (زاد المسير في علم التفسير، ج‏2، ص: ۴۳۱)

فروي عن علي بن أبي طالب رضي الله عنه أن زليخاء قامت إلى صنم مكلل بالدر و- الياقوت في زاوية البيت فسترته بثوب، فقال: ما تصنعين؟ قالت: أستحي من إلهي هذا أن يراني في «2» هذه الصورة، فقال يوسف: أنا أولى أن أستحي من الله، و- هذا أحسن ما قيل فيه، لأن فيه إقامة الدليل[۲] (مفاتيح الغيب، ج‏18، ص ۴۴۳.)

5- از روايتى استفاده مى‏شود كه در آنجا بتى بود، كه معبود همسر عزيز محسوب مى‏شد، ناگهان چشم آن زن به بت افتاد، گويى احساس كرد با چشمانش خيره خيره به او نگاه مى‏كند و حركات خيانت آميزش را با خشم مى‏نگرد، برخاست و لباسى به روى بت افكند، مشاهده اين منظره طوفانى در دل يوسف پديد آورد، تكانى خورد و گفت: تو كه از يك بت بى‏عقل و شعور و فاقد حس و تشخيص، شرم دارى، چگونه ممكن است من از پروردگارم كه همه چيز را مى‏داند و از همه خفايا و خلوتگاهها با خبر است، شرم و حيا نكنم؟.

اين احساس، توان و نيروى تازه‏اى به يوسف بخشيد و او را در مبارزه شديدى كه در اعماق جانش ميان غريزه و عقل بود كمك كرد، تا بتواند امواج سركش غريزه را عقب براند.

منابع

  1. تفسير القمي، ج‏1، ص: ۳۴۲- ۳۴۳.
  2.                         الجامع لأحكام القرآن، ج‏10، ص: 169