گفتار امام علی(ع) درباره غصب خلافت: تفاوت میان نسخهها
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جز (ابرابزار) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{شروع متن}} | {{شروع متن}} | ||
{{سوال}} | {{سوال}} | ||
آیا امام علی(ع) بعد از رسیدن به خلافت، غاصب بودن خلفای قبلی را گوشزد نمود؟ | |||
{{پایان سوال}} | {{پایان سوال}} | ||
{{پاسخ}} | {{پاسخ}} | ||
کتابهای تاریخ و حدیث موارد بیشماری از سخنان امام علی(ع) در مورد غصب خلافت توسط خلفای قبل را ذکر کردهاند: | |||
* در شورای شش نفری تعیین خلیفه که توسط عمر بن خطاب مشخص شد، برای انتخاب خلیفه بعد از خود، عمر هر یک از آنان را متهم به صفتی کرد، در این میان صفتی به امام علی نسبت داد که بیاندازه بیپایه و در عین حال خرد کننده بود. عمر، امیرالمؤمنین(ع) را متهم کرد که «فیهِ دُعَابَةٌ»<ref>تاریخ مختصر الدول، ص۱۰۳؛ رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، تاریخ خلفا از رحلت پیامبر تا زوال امویان، دفتر نشر الهادی، ج۲، ص۲۰۴.</ref> یعنی علی(ع) فرد شوخی است. بعدها معاویه و عمرو بن عاص بر اساس همین سخن عمر، درباره امام گفتند: «فیهِ تلعابَةٌ» همان معنای شوخطبعی را که عمر به حضرت نسبت داده بود.<ref>الامتاع و المؤانسه، ج۳، ص۱۸۳.</ref> حضرت علی(ع) اتهام عمرو بن عاص را به شدت رد کرد و این در اصل ردّ سخن عمر بود.<ref>نهج البلاغه صبحی صالح، خ ۸۴. انساب الاشراف بلاذری، ج۲، صفحات ۱۲۷، ۱۴۵، ۱۵۱. نهج السعاده، ج۲، ص۸۸.</ref> | |||
* حضرت علی(ع) در نهج البلاغه در ضمن خطبهای<ref>نهج البلاغه، عبده، خطبه ۱۶۸.</ref> خلافت را از آنِ کسی میداند که تواناترین افراد بر اداره امور مملکت و داناترین آنها به دستورات الهی باشد: | |||
* در | آنجا که میفرماید: ای مردم شایستهترین افراد برای حکومت، تواناترین آنها بر اداره امور و داناترین آنها به دستورات الهی است. | ||
* امام(ع) در یکی از نامههای خود که به مردم مصر نوشته است به جریان غصب خلافت اشاره میکند و میفرماید: چون او (رسول خدا) از جهان رخت بر بست، مسلمانان درباره امامت و خلافت بعد از او به منازعه برخاستند. به خدا سوگند هرگز فکر نمیکردم و به خاطرم خطور نمیکرد که عرب بعد از پیامبر امر امامت و رهبری را از اهلبیت او برگردانند (و در جای دیگر قرار دهند و باور نمیکردم) آنها آن را از من دور سازند. تنها چیزی که مرا ناراحت کرد اجتماع مردم اطراف فلانی بود که با او بیعت کنند. دست بر روی دست گذاردم تا اینکه با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و میخواهند دین محمد(ص) را نابود سازند. در اینجا بود که ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم باید شاهد نابودی و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن برای من بالاتر و بزرگتر از حکومت چند روزی است که به زودی مانند سراب یا ابر از میان میرود.<ref>نهج البلاغه صبحی صالح، نامه ۶۲.</ref> | |||
* عبدالله بن جناده میگوید: من در نخستین روزهای زمامداری علی(ع) از مکه وارد مدینه شدم و دیدم همه مردم در مسجد دور هم گرد آمدهاند و انتظار ورود امام را میکشند. پس از مدتی حضرت علی(ع) در حالی که شمشیر خود را حمایل کرده بود، از خانه بیرون آمد. همه دیدهها به سوی او دوخته شده بود تا اینکه در مسند خطابه قرار گرفت و سخنان خود را پس از حمد و ثنای خداوند چنین آغاز کرد: | |||
* حضرت | هان ای مردم، آگاه باشید هنگامی که پیامبر گرامی از میان ما رخت بربست، لازم بود کسی با ما درباره حکومتی که او پیریزی کرد، نزاع نکند و به آن چشم طمع ندوزد؛ زیرا ما وارث و ولیّ و عترت او بودیم. اما بر خلاف انتظار گروهی از قریش به حق ما دست دراز کرده خلافت را از ما سلب کردند و از آنِ خود قرار دادند. به خدا سوگند، اگر ترس از وقوع شکاف و اختلاف در میان مسلمانان نبود و بیم آن نمیرفت که بار دیگر کفر و بتپرستی به ممالک اسلامی بازگردد و اسلام محو و نابود شود، وضع ما غیر این بود که مشاهده میکنید.<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۳۰۷ (مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان).</ref> | ||
* ابنابیالحدید از قول کلبی نقل میکند که: هنگامی که علی(ع) برای سرکوبی پیمان شکنان مانند طلحه و زبیر عازم بصره شد، خطبهای به این شرح ایراد فرمود: هنگامی که خداوند پیامبر خود را قبض روح کرد و قریش با خودکامگی خود را بر ما مقدم شمرد و ما را از حقمان بازداشت. ولی من دیدم که صبر و بردباری بر این کار بهتر از ایجاد تفرقه میان مسلمانان و ریختن خون آنان است؛ زیرا مردم به تازگی اسلام را پذیرفته بودند و دین مانند مشک سرشار از شیر بود که کف کرده باشد و کمترین سستی آن را فاسد میکرد و کوچکترین فرد آن را واژگون میساخت.<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ج۸، ص۳۰.</ref> | |||
* در جنگ صفین مردی از قبیله بنی اسد از امام(ع) سؤال کرد که: چگونه قریش شما را از مقام خلافت که به آن سزاوارتر بودید کنار زدند؟ حضرت در جواب فرمود: بی موقع پرسش میکنی (زیرا گروهی از سربازان امام به خلفا اعتقاد داشتند و طرح این مسائل در آن هنگام موجب دو دستگی در میان صفوف آنان میشد) لذا امام(ع) پس از ابراز ناراحتی فرمود: به احترام پیوندی که با پیامبر داری و به سبب اینکه هر مسلمانی حق پرسش دارد، پاسخ تو را به اجمال میگویم. رهبری امت از آنِ ما بود و پیوند ما با پیامبر از دیگران استوارتر بود. اما گروهی بر آن بُخل ورزیدند (و با نداشتن شایستگی آن را تصاحب نمودند) و گروهی از آن چشم پوشیدند. داور میان ما و آنها خداست و بازگشت همه به سوی اوست.<ref>نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۱۶۲.</ref> | |||
* حضرت در دوران حکومت خویش وقتی که طلحه و زبیر پرچم مخالفت با ایشان را برافراشته و بصره را پایگاه خود قرار داده بودند، اشاره به حق غصب شده خویش کرده میفرماید: به خدا سوگند، از روزی که خداوند جان پیامبرش را قبض کرد تا به امروز، من از حق خویش محروم بودهام.<ref>نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۶.</ref> | |||
* لحن امام(ع) در خطبهها و نامههای خویش چنین است که حضرت خود را صاحب مسلّم حقِ خلافت میداند و عدول از آن را یک نوع ظلم و ستم بر خویش اعلام مینماید و قریش را متجاوزان به حقوق خود معرفی میکند. چنانکه میفرماید: بار الها، مرا در برابر قریش و کسانی که ایشان را یاری و کمک کردند، یاری فرما؛ زیرا آنان قطع رحم من کردند و مقام و منزلت عظیم مرا کوچک شمردند و در غصبِ حق و خلافت و مبارزه با من که حقِ مسلّم من است هماهنگ شدند…<ref>نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۱۷۲.</ref> | |||
۹ـ در جائی میفرماید: پیامبر خدا قبض روح شد در حالی که سر او بر سینه من بود. من او را غسل دادم در حالی که فرشتگان مرا یاری میکردند… پس چه کسی از من در حال حیات و مرگ پیامبر (صلی الله علیه وآله) به جانشینی او شایستهتر است.<ref>نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۱۹۷.</ref> | |||
۱۰ـ در خطبه شقشقیه که از خطبههای معروف امام(ع) است. حضرت لیاقت و شایستگی خویش را بر مردم بیان میفرماید: (اما و اللّهِ لَقَد تَقَمَّصها ابنُ ابی قُحافه) «... به خدا سوگند، فرزند ابی قحافه (ابوبکر) خلافت را به سان پیراهن بر تن خود پوشید، در حالی که خوب میدانست که آسیای خلافت بر محور وجود من میگردد (من در گردش حکومت اسلامی همچون محور سنگهای آسیا هستم که بدون آن آسیا نمیچرخد) (او میدانست) از کوهسار وجود من سیل علوم سرازیر میشود و اندیشه هیچکس بر قله اندیشه من نمیرسد.<ref>نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۳.</ref> | |||
۱۱ـ در برخی از موارد زیر به قرابت و خویشاوندی تکیه کرده میفرماید:(و نحن الاَعْلَون نَسَباً و الاشدّون برسول اللّه (صلی الله علیه وآله) نَوْطاً…)<ref>نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۱۶۲.</ref> «نسب ما بالاتر است و با رسول خدا پیوند نزدیکتر داریم.» که البته تکیه حضرت بر پیوند خود با پیامبر گرامی برای مقابله با منطق اهل سقیفه است که علت برگزیدن خود را خویشاوندی با پیامبر اعلام کردند. از این جهت وقتی امام(ع) از منطق آنان آگاه شد، در انتقاد از منطق آنان فرمود: (احتجّوا بالشجره و اَضاعُوا الثمره)<ref>نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۶۷.</ref> «به درخت استدلال کردند، اما میوه اش را ضایع ساختند و فراموش کردند.» | |||
۱۲ـ حضرت در یک خطبه و سخنرانی که به خطبه الوسیله معروف است به این کینه دشمنان ولایت و غصب غاصبان خلافت اشاره فرموده، میفرماید:(... و لئن تقمها دونی الاشقیان و نازعانی فیما لیس لها بحق و رکباها ضلاله و اعتقداها جهاله…) در من منقبتهایی وجود دارد که اگر آنها را بر زبان آورم ارتفاع بنای آنها بزرگ و در نتیجه زمان گوش دادن بدانها نیز طولانی میگردد. و اگر در برابر آن آن دو بخت برگشته پیراهن خلافت را بر تن کردند و در آنچه حقی به آن نداشته با من ستیزه جستند و از روی گمراهی بر مسند آن سوار شدند و از روی نادانی آن را به خود بستند (از خود دانستند) پس به بد جایگاهی در آیند و چه بد است آنچه را برای خود آماده و تهیه کردند در خانه گور (و عالم برزخ و قیامت) به یکدیگر لعنت کنند و هر کدام آنها از دیگری بیزاری جوید.<ref>الروضه من الکافی، ص۳۸، با ترجمه و شرح آقای حاج سید هاشم رسولی محلاتی (انتشارات علمیه اسلامیه).</ref> | |||
۱۲ـ حضرت در | |||
{{پایان پاسخ}} | {{پایان پاسخ}} | ||
== | == مطالعه بیشتر == | ||
* استاد جعفر سبحانی، ''فروغ ولایت''، تاریخ تحلیلی زندگانی امام علی علیه السلام، انتشارات صحیفه، ص۱۷۹–۱۶۷. | |||
* مهدی پیشوائی، ''سیره پیشوایان''، نگرشی بر زندگانی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی امامان معصوم(ع)، مؤسسه تعلیماتی و تحقیقاتی امام صادق علیه السلام، قم. | |||
* علی اکبر حسینی، ''تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام'' (چاپ و نشر فرهنگ اسلامی). | |||
* شیخ مفید، ''الارشاد''، از مجموع مصنفات الشیخ المفید، مجلد ۱۱، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید. | |||
== منابع == | |||
{{شاخه | {{شاخه | ||
| شاخه اصلی = | | شاخه اصلی = | ||
|شاخه فرعی۱ = | |شاخه فرعی۱ = | ||
|شاخه فرعی۲ = | |شاخه فرعی۲ = | ||
|شاخه فرعی۳ = | |شاخه فرعی۳ = | ||
}} | }} | ||
{{تکمیل مقاله | {{تکمیل مقاله | ||
| شناسه = | | شناسه = | ||
| تیترها = | | تیترها = | ||
| ویرایش = | | ویرایش = | ||
| لینکدهی = | | لینکدهی = | ||
| ناوبری = | | ناوبری = | ||
| نمایه = | | نمایه = | ||
| تغییر مسیر = | | تغییر مسیر = | ||
| ارجاعات = | | ارجاعات = | ||
| بازبینی = | | بازبینی = | ||
| تکمیل = | | تکمیل = | ||
| اولویت = | | اولویت = | ||
| کیفیت = | | کیفیت = | ||
}} | }} | ||
{{پایان متن}} | {{پایان متن}} |
نسخهٔ ۲۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۳۱
آیا امام علی(ع) بعد از رسیدن به خلافت، غاصب بودن خلفای قبلی را گوشزد نمود؟
کتابهای تاریخ و حدیث موارد بیشماری از سخنان امام علی(ع) در مورد غصب خلافت توسط خلفای قبل را ذکر کردهاند:
- در شورای شش نفری تعیین خلیفه که توسط عمر بن خطاب مشخص شد، برای انتخاب خلیفه بعد از خود، عمر هر یک از آنان را متهم به صفتی کرد، در این میان صفتی به امام علی نسبت داد که بیاندازه بیپایه و در عین حال خرد کننده بود. عمر، امیرالمؤمنین(ع) را متهم کرد که «فیهِ دُعَابَةٌ»[۱] یعنی علی(ع) فرد شوخی است. بعدها معاویه و عمرو بن عاص بر اساس همین سخن عمر، درباره امام گفتند: «فیهِ تلعابَةٌ» همان معنای شوخطبعی را که عمر به حضرت نسبت داده بود.[۲] حضرت علی(ع) اتهام عمرو بن عاص را به شدت رد کرد و این در اصل ردّ سخن عمر بود.[۳]
- حضرت علی(ع) در نهج البلاغه در ضمن خطبهای[۴] خلافت را از آنِ کسی میداند که تواناترین افراد بر اداره امور مملکت و داناترین آنها به دستورات الهی باشد:
آنجا که میفرماید: ای مردم شایستهترین افراد برای حکومت، تواناترین آنها بر اداره امور و داناترین آنها به دستورات الهی است.
- امام(ع) در یکی از نامههای خود که به مردم مصر نوشته است به جریان غصب خلافت اشاره میکند و میفرماید: چون او (رسول خدا) از جهان رخت بر بست، مسلمانان درباره امامت و خلافت بعد از او به منازعه برخاستند. به خدا سوگند هرگز فکر نمیکردم و به خاطرم خطور نمیکرد که عرب بعد از پیامبر امر امامت و رهبری را از اهلبیت او برگردانند (و در جای دیگر قرار دهند و باور نمیکردم) آنها آن را از من دور سازند. تنها چیزی که مرا ناراحت کرد اجتماع مردم اطراف فلانی بود که با او بیعت کنند. دست بر روی دست گذاردم تا اینکه با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و میخواهند دین محمد(ص) را نابود سازند. در اینجا بود که ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم باید شاهد نابودی و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن برای من بالاتر و بزرگتر از حکومت چند روزی است که به زودی مانند سراب یا ابر از میان میرود.[۵]
- عبدالله بن جناده میگوید: من در نخستین روزهای زمامداری علی(ع) از مکه وارد مدینه شدم و دیدم همه مردم در مسجد دور هم گرد آمدهاند و انتظار ورود امام را میکشند. پس از مدتی حضرت علی(ع) در حالی که شمشیر خود را حمایل کرده بود، از خانه بیرون آمد. همه دیدهها به سوی او دوخته شده بود تا اینکه در مسند خطابه قرار گرفت و سخنان خود را پس از حمد و ثنای خداوند چنین آغاز کرد:
هان ای مردم، آگاه باشید هنگامی که پیامبر گرامی از میان ما رخت بربست، لازم بود کسی با ما درباره حکومتی که او پیریزی کرد، نزاع نکند و به آن چشم طمع ندوزد؛ زیرا ما وارث و ولیّ و عترت او بودیم. اما بر خلاف انتظار گروهی از قریش به حق ما دست دراز کرده خلافت را از ما سلب کردند و از آنِ خود قرار دادند. به خدا سوگند، اگر ترس از وقوع شکاف و اختلاف در میان مسلمانان نبود و بیم آن نمیرفت که بار دیگر کفر و بتپرستی به ممالک اسلامی بازگردد و اسلام محو و نابود شود، وضع ما غیر این بود که مشاهده میکنید.[۶]
- ابنابیالحدید از قول کلبی نقل میکند که: هنگامی که علی(ع) برای سرکوبی پیمان شکنان مانند طلحه و زبیر عازم بصره شد، خطبهای به این شرح ایراد فرمود: هنگامی که خداوند پیامبر خود را قبض روح کرد و قریش با خودکامگی خود را بر ما مقدم شمرد و ما را از حقمان بازداشت. ولی من دیدم که صبر و بردباری بر این کار بهتر از ایجاد تفرقه میان مسلمانان و ریختن خون آنان است؛ زیرا مردم به تازگی اسلام را پذیرفته بودند و دین مانند مشک سرشار از شیر بود که کف کرده باشد و کمترین سستی آن را فاسد میکرد و کوچکترین فرد آن را واژگون میساخت.[۷]
- در جنگ صفین مردی از قبیله بنی اسد از امام(ع) سؤال کرد که: چگونه قریش شما را از مقام خلافت که به آن سزاوارتر بودید کنار زدند؟ حضرت در جواب فرمود: بی موقع پرسش میکنی (زیرا گروهی از سربازان امام به خلفا اعتقاد داشتند و طرح این مسائل در آن هنگام موجب دو دستگی در میان صفوف آنان میشد) لذا امام(ع) پس از ابراز ناراحتی فرمود: به احترام پیوندی که با پیامبر داری و به سبب اینکه هر مسلمانی حق پرسش دارد، پاسخ تو را به اجمال میگویم. رهبری امت از آنِ ما بود و پیوند ما با پیامبر از دیگران استوارتر بود. اما گروهی بر آن بُخل ورزیدند (و با نداشتن شایستگی آن را تصاحب نمودند) و گروهی از آن چشم پوشیدند. داور میان ما و آنها خداست و بازگشت همه به سوی اوست.[۸]
- حضرت در دوران حکومت خویش وقتی که طلحه و زبیر پرچم مخالفت با ایشان را برافراشته و بصره را پایگاه خود قرار داده بودند، اشاره به حق غصب شده خویش کرده میفرماید: به خدا سوگند، از روزی که خداوند جان پیامبرش را قبض کرد تا به امروز، من از حق خویش محروم بودهام.[۹]
- لحن امام(ع) در خطبهها و نامههای خویش چنین است که حضرت خود را صاحب مسلّم حقِ خلافت میداند و عدول از آن را یک نوع ظلم و ستم بر خویش اعلام مینماید و قریش را متجاوزان به حقوق خود معرفی میکند. چنانکه میفرماید: بار الها، مرا در برابر قریش و کسانی که ایشان را یاری و کمک کردند، یاری فرما؛ زیرا آنان قطع رحم من کردند و مقام و منزلت عظیم مرا کوچک شمردند و در غصبِ حق و خلافت و مبارزه با من که حقِ مسلّم من است هماهنگ شدند…[۱۰]
۹ـ در جائی میفرماید: پیامبر خدا قبض روح شد در حالی که سر او بر سینه من بود. من او را غسل دادم در حالی که فرشتگان مرا یاری میکردند… پس چه کسی از من در حال حیات و مرگ پیامبر (صلی الله علیه وآله) به جانشینی او شایستهتر است.[۱۱]
۱۰ـ در خطبه شقشقیه که از خطبههای معروف امام(ع) است. حضرت لیاقت و شایستگی خویش را بر مردم بیان میفرماید: (اما و اللّهِ لَقَد تَقَمَّصها ابنُ ابی قُحافه) «... به خدا سوگند، فرزند ابی قحافه (ابوبکر) خلافت را به سان پیراهن بر تن خود پوشید، در حالی که خوب میدانست که آسیای خلافت بر محور وجود من میگردد (من در گردش حکومت اسلامی همچون محور سنگهای آسیا هستم که بدون آن آسیا نمیچرخد) (او میدانست) از کوهسار وجود من سیل علوم سرازیر میشود و اندیشه هیچکس بر قله اندیشه من نمیرسد.[۱۲]
۱۱ـ در برخی از موارد زیر به قرابت و خویشاوندی تکیه کرده میفرماید:(و نحن الاَعْلَون نَسَباً و الاشدّون برسول اللّه (صلی الله علیه وآله) نَوْطاً…)[۱۳] «نسب ما بالاتر است و با رسول خدا پیوند نزدیکتر داریم.» که البته تکیه حضرت بر پیوند خود با پیامبر گرامی برای مقابله با منطق اهل سقیفه است که علت برگزیدن خود را خویشاوندی با پیامبر اعلام کردند. از این جهت وقتی امام(ع) از منطق آنان آگاه شد، در انتقاد از منطق آنان فرمود: (احتجّوا بالشجره و اَضاعُوا الثمره)[۱۴] «به درخت استدلال کردند، اما میوه اش را ضایع ساختند و فراموش کردند.»
۱۲ـ حضرت در یک خطبه و سخنرانی که به خطبه الوسیله معروف است به این کینه دشمنان ولایت و غصب غاصبان خلافت اشاره فرموده، میفرماید:(... و لئن تقمها دونی الاشقیان و نازعانی فیما لیس لها بحق و رکباها ضلاله و اعتقداها جهاله…) در من منقبتهایی وجود دارد که اگر آنها را بر زبان آورم ارتفاع بنای آنها بزرگ و در نتیجه زمان گوش دادن بدانها نیز طولانی میگردد. و اگر در برابر آن آن دو بخت برگشته پیراهن خلافت را بر تن کردند و در آنچه حقی به آن نداشته با من ستیزه جستند و از روی گمراهی بر مسند آن سوار شدند و از روی نادانی آن را به خود بستند (از خود دانستند) پس به بد جایگاهی در آیند و چه بد است آنچه را برای خود آماده و تهیه کردند در خانه گور (و عالم برزخ و قیامت) به یکدیگر لعنت کنند و هر کدام آنها از دیگری بیزاری جوید.[۱۵]
مطالعه بیشتر
- استاد جعفر سبحانی، فروغ ولایت، تاریخ تحلیلی زندگانی امام علی علیه السلام، انتشارات صحیفه، ص۱۷۹–۱۶۷.
- مهدی پیشوائی، سیره پیشوایان، نگرشی بر زندگانی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی امامان معصوم(ع)، مؤسسه تعلیماتی و تحقیقاتی امام صادق علیه السلام، قم.
- علی اکبر حسینی، تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام (چاپ و نشر فرهنگ اسلامی).
- شیخ مفید، الارشاد، از مجموع مصنفات الشیخ المفید، مجلد ۱۱، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید.
منابع
- ↑ تاریخ مختصر الدول، ص۱۰۳؛ رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، تاریخ خلفا از رحلت پیامبر تا زوال امویان، دفتر نشر الهادی، ج۲، ص۲۰۴.
- ↑ الامتاع و المؤانسه، ج۳، ص۱۸۳.
- ↑ نهج البلاغه صبحی صالح، خ ۸۴. انساب الاشراف بلاذری، ج۲، صفحات ۱۲۷، ۱۴۵، ۱۵۱. نهج السعاده، ج۲، ص۸۸.
- ↑ نهج البلاغه، عبده، خطبه ۱۶۸.
- ↑ نهج البلاغه صبحی صالح، نامه ۶۲.
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۳۰۷ (مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان).
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ج۸، ص۳۰.
- ↑ نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۱۶۲.
- ↑ نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۶.
- ↑ نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۱۷۲.
- ↑ نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۱۹۷.
- ↑ نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۳.
- ↑ نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۱۶۲.
- ↑ نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۶۷.
- ↑ الروضه من الکافی، ص۳۸، با ترجمه و شرح آقای حاج سید هاشم رسولی محلاتی (انتشارات علمیه اسلامیه).