تعریف ایمان به رویارویی مجذوبانه با خدا: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{ویرایش}} {{شروع متن}} {{سوال}} آيا ايمان «رويارويي مجذوبانه با خداوند» است؟ و آ...» ایجاد کرد) |
(ابرابزار) |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
{{شروع متن}} | {{شروع متن}} | ||
{{سوال}} | {{سوال}} | ||
آیا ایمان «رویارویی مجذوبانه با خداوند» است؟ و آیا ایمان «مجذوب شدن یا منعطف شدن یا تعلّق خاطر پیدا کردن به یک مرکز خطاب کننده» است؟ | |||
{{پایان سوال}} | {{پایان سوال}} | ||
{{پاسخ}} | {{پاسخ}} | ||
کتاب ایمان و آزادی بعد از آنکه دیدگاههای مختلف معتزله، اشاعره، فلاسفه، عرفا و برخی نگرشهای دیگر را مطرح میکند، در نهایت، ایمان را به «رویارویی مجذوبانه با خداوند» تعریف میکند.<ref>مجتهد شبستری، محمد، ایمان و آزادی، ص۴۲–۳۲.</ref> مؤلف همین طرز تلقی را در مصاحبهای با کیان (ش ۵۲) توسعه میدهد. حاصل سخن اینکه انسان با دو شخص مواجهه پیدا میکند: انسان و خداوند. انسان در رویارویی با خداوند و در نیایش، «او» را بلکه «تو» را «تجربه» میکند. در حالی که او را با هیچیک از حواسش نمیبیند. | |||
ایمان، عقیده نیست. ایمان یقین هم نیست. ایمان علم به یک سلسله گزارهها هم نیست. ایمان یک عمل است. ایمان مجذوب شدنِ خودِ محدود، در مقابل نامحدود است. انسان مؤمن با تمام وجود «درگیر» میشود. | |||
«انسان مؤمن با تمام وجودِ خود در مسئله | «انسان مؤمن با تمام وجودِ خود در مسئله ایمان «درگیر» میشود. شما گاهی این تعبیرها را به کار میبرید که من با تمام وجود از فلان موسیقی لذت بردم، باتمام وجود به فلان مطلب گوش کردم. زمانی انسان نگاه میکند و میبیند، و یکوقت با تمام وجود به آنچه که نگاه میکند معطوف میشود و وجودش آنجاست.»<ref>همان، ص۳۹.</ref> وجود انسان، با ایمان «تمام میشود» و ایمان همانند عشق، یک امر «ورزیدنی» است. «ایمان با یک خطاب آغاز میشود. به نظر بنده ایمان دینی در جایی پدید میآید که «خطابی» ـ که آن را خطاب خداوند نامیدهاند ـ وجود داشته باشد. تا زمانی که انسان سخنی نشنود یا چیزی خود را بر انسان آشکار نکند و از این طریق توجه و التفات انسان را طلب نکند، ایمان ظهور نمییابد.»<ref>کیان، ش ۵۲، ص۱۱.</ref> | ||
به نظر | به نظر میرسد این دیدگاه با اشکالات متعددی مواجه باشد: | ||
یکم. این نگاه به ایمان، نگاهی تجربی است و نه معرفتی، و ما در پیشگفتار، این دو نگاه را برابر هم نهادیم و عناصر همخانوادهٔ هر یک را بازگو کردیم. دیدیم که اگر ایمان را صرفاً یک تجربهٔ درونی و دینی بدانیم، وثاقت کتاب آسمانی تا بدانجا تنزل میکند که باید قرآن را حکایت از فرهنگ شفاهی پیامبر اکرم(ص) بدانیم.<ref>همان، ص۱۰.</ref> این نگاه، وحی را نیز امر تجربی میداند، و آن را نوعی انکشاف خدا تلقی میکند، که در این صورت انسان در مقام یک مفسر میتواند از آن تفسیری خاص ارائه دهد، و به این ترتیب راه «قرائتهای مختلف از دین» و «پلورالیسم دینی و معرفتی» باز میشود. نگاه تجربی به ایمان، برای گزارهٔ «خدا هست» اعتبار نهایی باقی نمیگذارد.<ref>همان، ص۱۴.</ref> در این تلقی، ایمان ناواقعگروانه است، و تنها به مثابهٔ یک روش مطرح میشود. به بیان دیگر ایمان، خود مطلوب است و نه متعلق آن؛ زیرا پیامد ایمان، آزادی و آرامش انسان است. «آرامش انسان با انسان است».<ref>ایمان و آزادی، ص۳۶.</ref> البته مراد این نیست که ایمان هیچ ارتباط و پیوندی با تجربه درونی ندارد؛ بلکه تمام سخن این است که مقوم اصلی ایمان، معرفت است، که البته گاه میتواند به تجربه انسانی هم درآید. از این روی اشکال اصلی، «انحصار» ایمان در تجربهٔ بشری است. | |||
دوم. | دوم. ایمان را وابسته به «خطاب» کردن صحیح نیست؛ زیرا اگر خطابی درکار نبود «وظیفه» چیست؟ میدانیم که خطاب، در زمان پیامبر اکرم(ص) صورت میگرفت. حال در دورههای سابق که پیامبرِ صاحب خطابی نبود «وظیفه» امتها چه بود؟ آیا ایمان وظیفه آنها نبود؟ و اکنون که زمان غیبت کبری است و خطابی در میان نیست وظیفه انسان معاصر چیست؟ اگر گفتید خطاب عمومیت دارد، ایمان حادثهای ناظر به زمان پیامبر اکرم(ص) و امری منحصر به آن فضا و فرهنگ نخواهد بود؛ در حالیکه شما آن را منحصر میدانید: «ایمان نیز حادثهای است که در آن زمان رخ داده است. همانطور که یک مرتبه چشمهای از جایی میجوشد و آبی زلال سرازیر میشود، ایمان اسلامی نیز تجربهای بود که با ظهور نبوت پیامبر اکرم(ص) در تاریخ معین آغاز شد و جریان پیدا کرد».<ref>ایمان و آزادی، ص۳۶.</ref> چرا ما ایمان را به امور معرفتی وابسته نکنیم و چرا ایمان را بر معرفت عقلانی که دایمی و در دسترس همهٔ انسانها است بنا نسازیم؟ | ||
سوم. | سوم. آقای شبستری برای دیدگاه خود در زمینهٔ ایمان به خدا، در میان تمام آیات قرآنی به این آیه استناد جسته است که: رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا،<ref>آلعمران، ۱۹۳</ref> «پروردگارا؛ ما چون صدای منادی را که خلق را به ایمان میخواند، شنیدیم، اجابت کردیم و ایمان آوردیم» و آن را چنین توصیف میکند: «من همیشه تحت تأثیر این آیهٔ قرآن بودهام که…. به نظر من این آیه از آیات بسیار دلانگیز قرآن است که امروزه برای ما بسیار معنادار است: خداوندا ما شنیدیم ندایی را که ما را فرا میخواند به ایمان و به این فراخوانی پاسخ دادیم».<ref>همان، ش ۵۲، ص۱۳.</ref> | ||
اما اگر به | اما اگر به تفاسیر مراجعه میشد، به دست میآمد که این آیه به ایمان به خدا ربطی ندارد. این آیه دربارهٔ ایمان به رسول(ص) است. آیه میگوید بر مؤمنان است که غیر از ایمان به خدا به منادی، یعنی رسول نیز ایمان داشته باشند، تا آنان را به اخباری که از جانب پروردگار آمده است، یعنی تفاصیل وحی ـ مانند ذنوب، سیئات، موت، مغفرت و رحمت ـ آگاه سازد.<ref>المیزان، ج۴، ص۸۸؛ مجمع البیان، ج۲، ص۳۵۶؛ تفسیر صافی، ص۱۰۹.</ref> از این رو در ادامهٔ آیه میخوانیم: ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و کفّر عنا سیئاتنا و توفنا مع الابرار؛ «پروردگارا، از گناهان ما درگذر و زشتی کردار ما را بپوشان و محو ساز و هنگام جان سپردن، ما را با نیکان و صالحان محشور گردان» بهخصوص، آنکه در آیات قبل با تأکید سخن از تفکر و تعقل و لبّ است و این نشان میدهد که ایمان بعد از تفکر و تدبر حاصل میشود: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ؛<ref>آلعمران، ۱۹۱–۱۹۰.</ref> «محققاً در خلقت آسمان و زمین و رفت و آمد شب و روز (بر وجود حق و علم و قدرت و حکمتش) دلایل روشنی است برای خردمندان عالم. آنانی که در هر حال، ایستاده و نشسته و خفته خدا را یاد کنند و دایم در خلقت آسمان و زمین تفکر کرده، (گویند:) پروردگارا، تو این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریدهای، پاک و منزهی، ما را به لطف خود از عذاب دوزخ نگهدار». | ||
چهارم. اگر | چهارم. اگر ایمان را به معنای خطاب مجذوبانه خداوند، تلقی کردیم، این تنها شامل ایمان به خدا میشود؛ در حالی که در فرهنگ اسلامی و قرآنی، ایمان انواع دیگری نیز دارد؛ مثل ایمان به ملائک یا کلمات، طاغوت، و ماهیت ایمان درتمام این موارد یکی است؛ زیرا برای نمونه در آیه ذیل، ایمان با متعلقهای مختلف در یک سیاق آمده است: وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ؛<ref>بقره، ۲۵۸.</ref> «و مؤمنان نیز همه به خدا و فرشتگان خدا و کتب و پیغمبران خدا ایمان آوردند». آیا ایمان به ملائکه یعنی رویارویی مجذوبانه با ملائکه، یا مواجهه با خطاب ملائکه؟ آیا ایمان به کتب یعنی رویارویی مجذوبانه با کتب آسمانی؟ پیداست که چنین تعابیری معقول نیست؛ بنابراین باید تفسیری از ایمان ارائه داد که در تمام موارد قرآنی صادق باشد، و این چیزی جز ایمان عقلانی و معرفتی نیست. یعنی انسان بپذیرد که خدایی وجود دارد، پیامبری برای هدایت انسان فرستاده است، کتابی از سوی او نازل گشته است و ملائکهای واسطه نزول وحی و دیگر افعالاند و …. | ||
پنجم. | پنجم. ایمان را به خطاب الهی وابسته کردن درست نیست؛ زیرا این به معنای تقدم ایمان بر فهم و معرفت است؛ یعنی انسان باید «بعد از» خطاب، آن را پاسخ دهد و به اصطلاح ایمان آورد تا بعد معرفتی پیدا کند ـ اگر پیدا کند ـ و خلاصه قبل از ایمان، معرفتی نیست و ایمان نقطهٔ آغاز است. این دیدگاه در پاسخ به سؤال ششم بررسی خواهد شد. | ||
ششم. | ششم. ایدهٔ آقای شبستری بیشتر متأثر از اندیشه دو فیلسوف غربی است.<ref>ایمان و آزادی، ص۴۲ و ۵۷.</ref> یکی برونر، متأله پروتستان، در کتاب Wahrheit Als Begenung (حقیقت به معنای رویارویی با خداوند) و دیگری پل تیلیش در کتابهای: تزلزل بنیادها، وجود خدا، اکنون جاودانه، عصر پروتستانتیزم، شجاعت بودن، پویایی ایمان و از همه مهمتر کتابی سه جلدی به نام الهیات نظام یافته. | ||
تیلیش ایمان را «فرجامین دلبستگی» میدانست. برای توضیح میتوانیم به داستانی در ادبیات غرب استناد جوییم. یک بار کشتیای در دریا دچار تلاطم امواج شد. ناخدا دستور میدهد مسافران برای سبک شدن کشتی، اموال خود را به دریا بریزند. مسافران چیزهایی را که نمیخواستند به آب ریختند. اما وضعیت دشوارتر شد؛ تا آن که مسافران چیزهای دیگر را نیز به دریا ریختند. ناخدا اعلام کرد هر مسافر تنها میتواند یک وسیله با خود داشته باشد. عالمی در آن کشتی بود و سرانجام یک کتاب برای خود نگه داشت. این امر نشان میدهد که این کتاب ارزشمندترین شیء و آخرین دغدغهٔ خاطر آن دانشمند بوده است. پس در زندگی هر کسی چیزی وجود دارد که او حاضر است جان خود را بر سر آن بگذارد. آن، فرجامین دلبستگی او است. به عقیده تیلیش، ایمان به خدا آخرین دلبستگی انسان است. | |||
دیدگاه تیلیش قرین صواب نیست؛ زیرا نمونههای فراوانی هست که برای انسان، آخرین دلبستگی وجود ندارد، بلکه دلبستگیها در عرض یکدیگرند و هیچیک را بر دیگری ترجیحی نیست. افزون بر این که فرق است میان باید و هست. خدا برای گروهی از مؤمنان، دلبستگی فرجامین نیست؛ اما نمیتوان آنان را کافر نامید و دانست. آری، «باید» خدا غایت قصوی باشد؛ اما ایمان در تودهٔ مردم به صورت آنچه «هست»، اعتقاد، تسلیم و پذیرفتن خدا و آثار او است. نکته سوم اینکه در اندیشه تیلیش نیز جایی برای تعقل و معرفت ایمانی نیست. | |||
{{پایان پاسخ}} | {{پایان پاسخ}} | ||
==منابع== | |||
== منابع == | |||
{{پانویس|۲}} | |||
{{شاخه | {{شاخه | ||
| شاخه اصلی = | | شاخه اصلی = کلام | ||
|شاخه فرعی۱ = | |شاخه فرعی۱ = کلام جدید | ||
|شاخه فرعی۲ = | |شاخه فرعی۲ = | ||
|شاخه فرعی۳ = | |شاخه فرعی۳ = | ||
}} | }} | ||
{{تکمیل مقاله | {{تکمیل مقاله | ||
| شناسه = | | شناسه = | ||
| تیترها = | | تیترها = | ||
| ویرایش = | | ویرایش = | ||
| لینکدهی = | | لینکدهی = | ||
| ناوبری = | | ناوبری = | ||
| نمایه = | | نمایه = | ||
| تغییر مسیر = | | تغییر مسیر = | ||
| ارجاعات = | | ارجاعات = | ||
| بازبینی = | | بازبینی = | ||
| تکمیل = | | تکمیل = | ||
| اولویت = | | اولویت = | ||
| کیفیت = | | کیفیت = | ||
}} | }} | ||
{{پایان متن}} | {{پایان متن}} |
نسخهٔ ۱۰ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۰۱:۴۹
این مقاله هماکنون به دست Rahmani در حال ویرایش است. |
آیا ایمان «رویارویی مجذوبانه با خداوند» است؟ و آیا ایمان «مجذوب شدن یا منعطف شدن یا تعلّق خاطر پیدا کردن به یک مرکز خطاب کننده» است؟
کتاب ایمان و آزادی بعد از آنکه دیدگاههای مختلف معتزله، اشاعره، فلاسفه، عرفا و برخی نگرشهای دیگر را مطرح میکند، در نهایت، ایمان را به «رویارویی مجذوبانه با خداوند» تعریف میکند.[۱] مؤلف همین طرز تلقی را در مصاحبهای با کیان (ش ۵۲) توسعه میدهد. حاصل سخن اینکه انسان با دو شخص مواجهه پیدا میکند: انسان و خداوند. انسان در رویارویی با خداوند و در نیایش، «او» را بلکه «تو» را «تجربه» میکند. در حالی که او را با هیچیک از حواسش نمیبیند.
ایمان، عقیده نیست. ایمان یقین هم نیست. ایمان علم به یک سلسله گزارهها هم نیست. ایمان یک عمل است. ایمان مجذوب شدنِ خودِ محدود، در مقابل نامحدود است. انسان مؤمن با تمام وجود «درگیر» میشود.
«انسان مؤمن با تمام وجودِ خود در مسئله ایمان «درگیر» میشود. شما گاهی این تعبیرها را به کار میبرید که من با تمام وجود از فلان موسیقی لذت بردم، باتمام وجود به فلان مطلب گوش کردم. زمانی انسان نگاه میکند و میبیند، و یکوقت با تمام وجود به آنچه که نگاه میکند معطوف میشود و وجودش آنجاست.»[۲] وجود انسان، با ایمان «تمام میشود» و ایمان همانند عشق، یک امر «ورزیدنی» است. «ایمان با یک خطاب آغاز میشود. به نظر بنده ایمان دینی در جایی پدید میآید که «خطابی» ـ که آن را خطاب خداوند نامیدهاند ـ وجود داشته باشد. تا زمانی که انسان سخنی نشنود یا چیزی خود را بر انسان آشکار نکند و از این طریق توجه و التفات انسان را طلب نکند، ایمان ظهور نمییابد.»[۳]
به نظر میرسد این دیدگاه با اشکالات متعددی مواجه باشد:
یکم. این نگاه به ایمان، نگاهی تجربی است و نه معرفتی، و ما در پیشگفتار، این دو نگاه را برابر هم نهادیم و عناصر همخانوادهٔ هر یک را بازگو کردیم. دیدیم که اگر ایمان را صرفاً یک تجربهٔ درونی و دینی بدانیم، وثاقت کتاب آسمانی تا بدانجا تنزل میکند که باید قرآن را حکایت از فرهنگ شفاهی پیامبر اکرم(ص) بدانیم.[۴] این نگاه، وحی را نیز امر تجربی میداند، و آن را نوعی انکشاف خدا تلقی میکند، که در این صورت انسان در مقام یک مفسر میتواند از آن تفسیری خاص ارائه دهد، و به این ترتیب راه «قرائتهای مختلف از دین» و «پلورالیسم دینی و معرفتی» باز میشود. نگاه تجربی به ایمان، برای گزارهٔ «خدا هست» اعتبار نهایی باقی نمیگذارد.[۵] در این تلقی، ایمان ناواقعگروانه است، و تنها به مثابهٔ یک روش مطرح میشود. به بیان دیگر ایمان، خود مطلوب است و نه متعلق آن؛ زیرا پیامد ایمان، آزادی و آرامش انسان است. «آرامش انسان با انسان است».[۶] البته مراد این نیست که ایمان هیچ ارتباط و پیوندی با تجربه درونی ندارد؛ بلکه تمام سخن این است که مقوم اصلی ایمان، معرفت است، که البته گاه میتواند به تجربه انسانی هم درآید. از این روی اشکال اصلی، «انحصار» ایمان در تجربهٔ بشری است.
دوم. ایمان را وابسته به «خطاب» کردن صحیح نیست؛ زیرا اگر خطابی درکار نبود «وظیفه» چیست؟ میدانیم که خطاب، در زمان پیامبر اکرم(ص) صورت میگرفت. حال در دورههای سابق که پیامبرِ صاحب خطابی نبود «وظیفه» امتها چه بود؟ آیا ایمان وظیفه آنها نبود؟ و اکنون که زمان غیبت کبری است و خطابی در میان نیست وظیفه انسان معاصر چیست؟ اگر گفتید خطاب عمومیت دارد، ایمان حادثهای ناظر به زمان پیامبر اکرم(ص) و امری منحصر به آن فضا و فرهنگ نخواهد بود؛ در حالیکه شما آن را منحصر میدانید: «ایمان نیز حادثهای است که در آن زمان رخ داده است. همانطور که یک مرتبه چشمهای از جایی میجوشد و آبی زلال سرازیر میشود، ایمان اسلامی نیز تجربهای بود که با ظهور نبوت پیامبر اکرم(ص) در تاریخ معین آغاز شد و جریان پیدا کرد».[۷] چرا ما ایمان را به امور معرفتی وابسته نکنیم و چرا ایمان را بر معرفت عقلانی که دایمی و در دسترس همهٔ انسانها است بنا نسازیم؟
سوم. آقای شبستری برای دیدگاه خود در زمینهٔ ایمان به خدا، در میان تمام آیات قرآنی به این آیه استناد جسته است که: رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا،[۸] «پروردگارا؛ ما چون صدای منادی را که خلق را به ایمان میخواند، شنیدیم، اجابت کردیم و ایمان آوردیم» و آن را چنین توصیف میکند: «من همیشه تحت تأثیر این آیهٔ قرآن بودهام که…. به نظر من این آیه از آیات بسیار دلانگیز قرآن است که امروزه برای ما بسیار معنادار است: خداوندا ما شنیدیم ندایی را که ما را فرا میخواند به ایمان و به این فراخوانی پاسخ دادیم».[۹]
اما اگر به تفاسیر مراجعه میشد، به دست میآمد که این آیه به ایمان به خدا ربطی ندارد. این آیه دربارهٔ ایمان به رسول(ص) است. آیه میگوید بر مؤمنان است که غیر از ایمان به خدا به منادی، یعنی رسول نیز ایمان داشته باشند، تا آنان را به اخباری که از جانب پروردگار آمده است، یعنی تفاصیل وحی ـ مانند ذنوب، سیئات، موت، مغفرت و رحمت ـ آگاه سازد.[۱۰] از این رو در ادامهٔ آیه میخوانیم: ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و کفّر عنا سیئاتنا و توفنا مع الابرار؛ «پروردگارا، از گناهان ما درگذر و زشتی کردار ما را بپوشان و محو ساز و هنگام جان سپردن، ما را با نیکان و صالحان محشور گردان» بهخصوص، آنکه در آیات قبل با تأکید سخن از تفکر و تعقل و لبّ است و این نشان میدهد که ایمان بعد از تفکر و تدبر حاصل میشود: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ؛[۱۱] «محققاً در خلقت آسمان و زمین و رفت و آمد شب و روز (بر وجود حق و علم و قدرت و حکمتش) دلایل روشنی است برای خردمندان عالم. آنانی که در هر حال، ایستاده و نشسته و خفته خدا را یاد کنند و دایم در خلقت آسمان و زمین تفکر کرده، (گویند:) پروردگارا، تو این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریدهای، پاک و منزهی، ما را به لطف خود از عذاب دوزخ نگهدار».
چهارم. اگر ایمان را به معنای خطاب مجذوبانه خداوند، تلقی کردیم، این تنها شامل ایمان به خدا میشود؛ در حالی که در فرهنگ اسلامی و قرآنی، ایمان انواع دیگری نیز دارد؛ مثل ایمان به ملائک یا کلمات، طاغوت، و ماهیت ایمان درتمام این موارد یکی است؛ زیرا برای نمونه در آیه ذیل، ایمان با متعلقهای مختلف در یک سیاق آمده است: وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ؛[۱۲] «و مؤمنان نیز همه به خدا و فرشتگان خدا و کتب و پیغمبران خدا ایمان آوردند». آیا ایمان به ملائکه یعنی رویارویی مجذوبانه با ملائکه، یا مواجهه با خطاب ملائکه؟ آیا ایمان به کتب یعنی رویارویی مجذوبانه با کتب آسمانی؟ پیداست که چنین تعابیری معقول نیست؛ بنابراین باید تفسیری از ایمان ارائه داد که در تمام موارد قرآنی صادق باشد، و این چیزی جز ایمان عقلانی و معرفتی نیست. یعنی انسان بپذیرد که خدایی وجود دارد، پیامبری برای هدایت انسان فرستاده است، کتابی از سوی او نازل گشته است و ملائکهای واسطه نزول وحی و دیگر افعالاند و ….
پنجم. ایمان را به خطاب الهی وابسته کردن درست نیست؛ زیرا این به معنای تقدم ایمان بر فهم و معرفت است؛ یعنی انسان باید «بعد از» خطاب، آن را پاسخ دهد و به اصطلاح ایمان آورد تا بعد معرفتی پیدا کند ـ اگر پیدا کند ـ و خلاصه قبل از ایمان، معرفتی نیست و ایمان نقطهٔ آغاز است. این دیدگاه در پاسخ به سؤال ششم بررسی خواهد شد.
ششم. ایدهٔ آقای شبستری بیشتر متأثر از اندیشه دو فیلسوف غربی است.[۱۳] یکی برونر، متأله پروتستان، در کتاب Wahrheit Als Begenung (حقیقت به معنای رویارویی با خداوند) و دیگری پل تیلیش در کتابهای: تزلزل بنیادها، وجود خدا، اکنون جاودانه، عصر پروتستانتیزم، شجاعت بودن، پویایی ایمان و از همه مهمتر کتابی سه جلدی به نام الهیات نظام یافته.
تیلیش ایمان را «فرجامین دلبستگی» میدانست. برای توضیح میتوانیم به داستانی در ادبیات غرب استناد جوییم. یک بار کشتیای در دریا دچار تلاطم امواج شد. ناخدا دستور میدهد مسافران برای سبک شدن کشتی، اموال خود را به دریا بریزند. مسافران چیزهایی را که نمیخواستند به آب ریختند. اما وضعیت دشوارتر شد؛ تا آن که مسافران چیزهای دیگر را نیز به دریا ریختند. ناخدا اعلام کرد هر مسافر تنها میتواند یک وسیله با خود داشته باشد. عالمی در آن کشتی بود و سرانجام یک کتاب برای خود نگه داشت. این امر نشان میدهد که این کتاب ارزشمندترین شیء و آخرین دغدغهٔ خاطر آن دانشمند بوده است. پس در زندگی هر کسی چیزی وجود دارد که او حاضر است جان خود را بر سر آن بگذارد. آن، فرجامین دلبستگی او است. به عقیده تیلیش، ایمان به خدا آخرین دلبستگی انسان است.
دیدگاه تیلیش قرین صواب نیست؛ زیرا نمونههای فراوانی هست که برای انسان، آخرین دلبستگی وجود ندارد، بلکه دلبستگیها در عرض یکدیگرند و هیچیک را بر دیگری ترجیحی نیست. افزون بر این که فرق است میان باید و هست. خدا برای گروهی از مؤمنان، دلبستگی فرجامین نیست؛ اما نمیتوان آنان را کافر نامید و دانست. آری، «باید» خدا غایت قصوی باشد؛ اما ایمان در تودهٔ مردم به صورت آنچه «هست»، اعتقاد، تسلیم و پذیرفتن خدا و آثار او است. نکته سوم اینکه در اندیشه تیلیش نیز جایی برای تعقل و معرفت ایمانی نیست.
منابع
- ↑ مجتهد شبستری، محمد، ایمان و آزادی، ص۴۲–۳۲.
- ↑ همان، ص۳۹.
- ↑ کیان، ش ۵۲، ص۱۱.
- ↑ همان، ص۱۰.
- ↑ همان، ص۱۴.
- ↑ ایمان و آزادی، ص۳۶.
- ↑ ایمان و آزادی، ص۳۶.
- ↑ آلعمران، ۱۹۳
- ↑ همان، ش ۵۲، ص۱۳.
- ↑ المیزان، ج۴، ص۸۸؛ مجمع البیان، ج۲، ص۳۵۶؛ تفسیر صافی، ص۱۰۹.
- ↑ آلعمران، ۱۹۱–۱۹۰.
- ↑ بقره، ۲۵۸.
- ↑ ایمان و آزادی، ص۴۲ و ۵۷.