خطبه امام حسین(ع) در منا: تفاوت میان نسخهها
(ابرابزار) |
|||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{در دست ویرایش|کاربر=Shamloo }} | {{در دست ویرایش|کاربر=Shamloo}} | ||
{{شروع متن}} | {{شروع متن}} | ||
{{سوال}} | {{سوال}} | ||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
خطبه امام حسین(ع) در سرزمین منا را از نظر محتوا خطبهای متناسب با سایر خطبهها و سخنان امام حسین(ع) پس از آغاز قیام عاشورا و مانند مقدمهای برای نهضت عاشورا قلمداد کردهاند.<ref>نجمی، محمدصادق، سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۱ش، ص۳۵۹.</ref> گفته شده که این خطبه یک یا دو سال<ref>سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۶۸.</ref> قبل از مرگ معاویه، در رجب سال ۶۰ق، و در اوج بحران اختناق، ظلم و فشاری که از سوی او بر امت اسلامی و بهخصوص شیعیان وارد میشد ایراد شده است.<ref>نجمی، سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، ص۳۶۳.</ref> | خطبه امام حسین(ع) در سرزمین منا را از نظر محتوا خطبهای متناسب با سایر خطبهها و سخنان امام حسین(ع) پس از آغاز قیام عاشورا و مانند مقدمهای برای نهضت عاشورا قلمداد کردهاند.<ref>نجمی، محمدصادق، سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۱ش، ص۳۵۹.</ref> گفته شده که این خطبه یک یا دو سال<ref>سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۶۸.</ref> قبل از مرگ معاویه، در رجب سال ۶۰ق، و در اوج بحران اختناق، ظلم و فشاری که از سوی او بر امت اسلامی و بهخصوص شیعیان وارد میشد ایراد شده است.<ref>نجمی، سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، ص۳۶۳.</ref> | ||
ناصر مکارم شیرازی این خطبه امام حسین(ع) را قیام فرهنگی علیه منافقانی که در قامت خلفای پیامبر(ص) ظاهر شده بودند قلمداد کرده است؛ قیامی که مانند قیام عاشورا امویان را رسوا میکرد.<ref>مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا | ناصر مکارم شیرازی این خطبه امام حسین(ع) را قیام فرهنگی علیه منافقانی که در قامت خلفای پیامبر(ص) ظاهر شده بودند قلمداد کرده است؛ قیامی که مانند قیام عاشورا امویان را رسوا میکرد.<ref>مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشهها انگیزهها رویدادها پیامدها، قم، مدرسه امام علی بن ابیطالب(ع)، ۱۳۸۴ش، ص۳۰۶.</ref> | ||
برخی محققان اهداف امام حسین(ع) از ایراد این خطبه را در مکانی چون منی و در جمع صحابه پیامبر(ص) و تابعان چنین برشمردهاند: | برخی محققان اهداف امام حسین(ع) از ایراد این خطبه را در مکانی چون منی و در جمع صحابه پیامبر(ص) و تابعان چنین برشمردهاند: | ||
* نشاندادن اینکه حاکمان [[بنیامیه]] که دستور دادهاند تا امام علی(ع) را بر فراز منابر ناسزا قصد تخریب چهره چه شخصیتی را دارند؛ شخصیتی که جان پیامبر(ص)، برادر او، جانشینش و وصی او بود. این روشنگری امام حسین(ع) موجب میشد که مردم از یک سو به ماهیت ضداسلامی امویان پی ببرند و از سوی دیگر با ناسزاگویی به امام علی(ع) بر منابر به مقابله بپردازند. | |||
* نشاندادن | * روشنگری در این مورد که قدرت امویان دلیلی بر حقانیت آنان شمرده نمیشود و مردم نباید جنایات آنان را بهدست فراموشی بسپارند. | ||
* روشنگری در این مورد که قدرت امویان | * پاشیدن بذر انقلاب در آینده بر ضد امویان در افکار مردم مسلمان؛ انقلابهایی که سالها بعد به ثمر رسید.<ref>مکارم شیرازی، عاشورا ریشهها انگیزهها رویدادها پیامدها، ص۳۰۶.</ref> | ||
* پاشیدن بذر انقلاب در | |||
== بستر تاریخی == | == بستر تاریخی == | ||
بستر تاریخی ایراد این خطبه چهار بخشنامه معاویه علیه امام علی(ع) و شیعیانش و به نفع امویان و پیروان آنان قلمداد شده است.<ref>نجمی، سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، | بستر تاریخی ایراد این خطبه چهار بخشنامه معاویه علیه امام علی(ع) و شیعیانش و به نفع امویان و پیروان آنان قلمداد شده است.<ref>نجمی، سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، ص۳۶۶–۳۶۸.</ref> در بخشنامه اول از همه خطبا خواسته شد تا امام علی(ع) را بر منابر لعنت کنند،<ref>سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، تحقیق علاءالدین موسوی، تهران، مؤسسة البعثة، ۱۴۰۷ق، ص۱۶۴.</ref> بر شیعیان سخت بگیرند،<ref>سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۶۵–۱۶۶.</ref> شهادت آنان در محاکم شرعی را نپذیرند<ref>سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۶۶.</ref> و مناقب عثمان را بر منابر نقل کنند و برای نقلکنندگان حقوقی معین کنند.<ref>سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۶۶.</ref> در بخشنامه دوم، معاویه نقل فضائل ابوبکر و عمر را وظیفه واعظان قرار داد و به آنان گفت که مشابه فضائل امام علی(ع) را برای صحابه بیاورند، تا از نظر او اهلبیت(ع) منکوب شوند.<ref>سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۶۶–۱۶۷.</ref> در بخشنامه سوم و چهارم، معاویه دستور داد نام متهمان به دوستی با امام علی(ع) و خاندانش را از دیوان حقوق بیت المال حذف کنند و زندگی را بر آنان سخت کنند و خانههایشان را بر سرشان خراب کنند.<ref>سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۶۷–۱۶۸.</ref> | ||
سلیم بن قیس در ادامه اضافه میکند که فشار و اختناق همچنان ادامه داشت، ولی پس از شهادت امام حسن(ع) به اوج رسید؛ به طوری که شیعیان به شدت تحت تعقیب، آزار و قتل قرار گرفتند.<ref>سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۶۸.</ref> در این شرایط، امام حسین(ع) در سفر حجی در سال ۵۸ یا ۵۹ق، در سرزمین منا و در میان جمع قابل توجهی از صحابه و تابعان، خطبهای علیه سیاستهای معاویه ایراد کرد.<ref>سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۶۸.</ref> | سلیم بن قیس در ادامه اضافه میکند که فشار و اختناق همچنان ادامه داشت، ولی پس از شهادت امام حسن(ع) به اوج رسید؛ به طوری که شیعیان به شدت تحت تعقیب، آزار و قتل قرار گرفتند.<ref>سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۶۸.</ref> در این شرایط، امام حسین(ع) در سفر حجی در سال ۵۸ یا ۵۹ق، در سرزمین منا و در میان جمع قابل توجهی از صحابه و تابعان، خطبهای علیه سیاستهای معاویه ایراد کرد.<ref>سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۶۸.</ref> | ||
== محتوا و منابع خطبه == | == محتوا و منابع خطبه == | ||
محمدصادق نجمی معتقد است که گرچه خطبه امام حسین(ع) در منا از نظر محتوا ابعاد گوناگونی دارد، در مجموع از سه بخش مستقل تشکیل شده است: بخش اول که | محمدصادق نجمی معتقد است که گرچه خطبه امام حسین(ع) در منا از نظر محتوا ابعاد گوناگونی دارد، در مجموع از سه بخش مستقل تشکیل شده است: | ||
*بخش اول که حاوی فضایل امام علی(ع) و اهلبیت(ع) در سیره رسول خدا(ص) است. | |||
و | *بخش دوم: دعوت به امر به معروف و نهی از منکر و اهمیت این وظیفه بزرگ اسلامی. | ||
*بخش سوم: وظیفه علما و لزوم قیام آنان در مقابل ستمگران و مفاسد و مضرات سکوت روحانیون در مقابل زورگویان و آثار زیانبار و خطرناک سهل | |||
علما و لزوم قیام آنان در مقابل ستمگران و مفاسد و مضرات سکوت روحانیون در مقابل زورگویان و آثار زیانبار و | |||
== متن و ترجمه خطبه == | == متن و ترجمه خطبه == | ||
خط ۳۴: | خط ۳۲: | ||
| تیتر = خطبه امام حسین(ع) در منا | | تیتر = خطبه امام حسین(ع) در منا | ||
| عنوان ستون راست = متن | | عنوان ستون راست = متن | ||
| عنوان ستون چپ = ترجمه|لَمّا | | عنوان ستون چپ = ترجمه|لَمّا کانَ قَبلَ مَوتِ مُعاوِیَةَ بِسَنَةٍ، حَجَّ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام وعَبدُ اللّهِ بنُ عَبّاسٍ وعَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ مَعَهُ. فَجَمَعَ الحُسَینُ علیه السلام بَنی هاشِمٍ، رِجالَهُم ونِساءَهُم ومَوالِیَهُم وشیعَتَهُم مَن حَجَّ مِنهُم، ومِنَ الأَنصارِ مِمَّن یَعرِفُهُ الحُسَینُ علیه السلام وأهلُ بَیتِهِ. ثُمَّ أرسَلَ رُسُلاً: لا تَدَعوا أحَدا مِمَّن حَجَّ العامَ مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله المَعروفینَ بِالصَّلاحِ وَالنُّسُکِ إلَا اجمَعوهُم لی. فَاجتَمَعَ إلَیهِ بِمِنیً أکثَرُ مِن سَبعِمِئَةِ رَجُلٍ وهُم فی سُرادِقِهِ، عامَّتُهُم مِنَ التّابِعینَ، ونَحوٌ مِن مِئَتَی رَجُلٍ مِن أصحابِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله، وغَیرِهِم. فَقامَ فیهِمُ الحُسَینُ علیه السلام خَطیبا، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ، ثُمَّ قالَ|یک سال پیش از مرگ معاویه، حسین بن علی(ع) حج گزارد و عبداللّه بن عبّاس و عبداللّه بن جعفر نیز با او بودند. حسین(ع) حاجیان بنیهاشم را از مرد و زن و وابستگان و پیروانشان و نیز هر کس از انصار را که خود یا خانوادهاش میشناخت، جمع کرد و سپس پیکهایی فرستاد با این پیام که: «هیچیک از اصحاب پیامبر(ص) را که امسال به حج آمدهاند و به صلاح و عبادت معروفاند، از قلم نیندازید، مگر آن که برایم گردشان بیاورید». بیش از هفتصدنفر در خیمههای حسین(ع) در سرزمین منا گرد آمدند. بیشتر این افراد، از تابعیان و حدود دویست نفر نیز از اصحاب پیامبر(ص) و غیر آنان بودند. حسین(ع) میان آنان به سخن ایستاد و پس از حمد و ثنای خداوند، گفت:|أمّا بَعدُ، فَإِنَّ هذَا الطّاغِیَةَ قَد فَعَلَ بِنا وبِشیعَتِنا ما قَد رَأَیتُم وعَلِمتُم وشَهِدتُم، وإنّی اُریدُ أن أسأَلَکُم عَن شَیءٍ، فَإِن صَدَقتُ فَصَدِّقونی وإن کَذَبتُ فَکَذِّبونی: أسأَلُکُم بِحَقِّ اللّهِ عَلَیکُم وحَقِّ رَسولِ اللّهِ وحَقِّ قَرابَتی مِن نَبِیِّکُم، لَمّا سَیَّرتُم مَقامی هذا، ووَصَفتُم مَقالَتی، ودَعَوتُم أجمَعینَ فی أنصارِکُم مِن قَبائِلِکُم مَن أمِنتُم مِنَ النّاسِ ووَثِقتُم بِهِ، فَادعوهُم إلی ما تَعلَمونَ مِن حَقِّنا؛ فَإِنّی أتَخَوَّفُ أن یَدرُسَ هذَا الأَمرُ ویَذهَبَ الحَقُّ ویُغلَبَ، «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَـفِرُونَ». وما تَرَکَ شَیئا مِمّا أنزَلَ اللّهُ فیهِم مِنَ القُرآنِ إلّا تَلاهُ وفَسَّرَهُ، ولا شَیئا مِمّا قالَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی أبیهِ وأخیهِ واُمِّهِ وفی نَفسِهِ وأهلِ بَیتِهِ إلّا رَواهُ. وکُلُّ ذلِکَ یَقولُ الصَّحابَةُ: اللّهُمَّ نَعَم، قَد سَمِعنا وشَهِدنا. ویَقولُ التّابِعِیُّ: اللّهُمَّ قَد حَدَّثَنی بِهِ مَن اُصَدِّقُهُ وأَأتَمِنُهُ مِنَ الصَّحابَةِ. فَقالَ: أنشُدُکُمُ اللّهَ إلّا حَدَّثتُم بِهِ مَن تَثِقونَ بِهِ وبِدینِهِ. فَکانَ فیما ناشَدَهُمُ الحُسَینُ علیه السلام وذَکَّرَهُم أن قالَ: أنشُدُکُمُ اللّهَ، أتَعلَمونَ أنَّ عَلِیَّ بنَ أبیطالِبٍ کانَ أخا رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله حینَ آخی بَینَ أصحابِهِ، فَآخی بَینَهُ وبَینَ نَفسِهِ وقالَ: «أنتَ أخی وأنَا أخوکَ فِی الدُّنیا وَالآخِرَةِ»؟ قالوا: اللّهُمَّ نَعَم.|اما بعد، این طاغوت [معاویه]، با ما و پیروانمان، آن کرده که دیدهاید و میدانید و پیش روی شماست. من میخواهم پرسشی از شما بکنم. اگر راست گفتم، تصدیقم کنید و اگر دروغ گفتم، تکذیبم کنید. به حق خدا بر شما و حق پیامبر خدا(ص) و حقّ نزدیکیام به پیامبرتان، چون از اینجا رفتید و گفتهام را نقل کردید و هر آن کس از یاوران قبیلهتان را که از او ایمن بودید و به وی اعتماد داشتید، فرا خواندید، آنان را به آنچه از حق ما میدانید، فرا بخوانید؛ چرا که من بیم دارم که این موضوع (امامت)، از یاد برود و حق مغلوب شود و از میان برود: «هرچند خداوند تمامکننده نور خویش است، اگرچه کافران را ناخوش آید. و حسین(ع) چیزی از قرآن را که در حق ایشان نازل شده بود فرو ننهاد، جز آنکه آن را خواند و تفسیر کرد و هیچ حدیثی از آنچه پیامبر(ص) در باره پدر، برادر، مادر، خودش و خاندانش فرموده بود را نادیده نگرفت، جز آنکه روایتش کرد و در باره همه اینها، صحابه میگفتند: آری، آری، [این را از پیامبر(ص)] شنیدیم و دیدیم» و تابعی میگفت: آری، آری، آن را فردی از صحابه برای من نقل کرده که او را راستگو و امین میدانم. حسین(ع) فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم که این را جز به کسی که به خودش و دینش اطمینان دارید نگویید. و از جمله آنچه حسین(ع) آنها را به آن سوگند داد و به یادشان آورد این بود که گفت: شما را به خدا سوگند میدهم، آیا میدانید که وقتی [پیامبر(ص)]بین یارانش پیمان برادری بست، علی بن ابیطالب، برادر پیامبر خدا(ص) بود؛ پس بین او و خودش پیمان برادری بست و فرمود: در دنیا و آخرت، تو برادرِ منی و من برادر تو ام. گفتند: بهخدا، آری.|قالَ: أنشُدُکُمُ اللّهَ، هَل تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله اشتَری مَوضِعَ مَسجِدِهِ ومَنازِلِهِ فَابتَناهُ، ثُمَّ ابتَنی فیهِ عَشَرَةَ مَنازِلَ، تِسعَةً لَهُ وجَعَلَ عاشِرَها فی وَسَطِها لِأَبی، ثُمَّ سَدَّ کُلَّ بابٍ شارِعٍ إلَی المَسجِدِ غَیرَ بابِهِ، فَتَکَلَّمَ فی ذلِکَ مَن تَکَلَّمَ، فَقالَ صلی الله علیه و آله: «ما أنَا سَدَدتُ أبوابَکُم وفَتَحتُ بابَهُ، ولکِنَّ اللّهَ أمَرَنی بِسَدِّ أبوابِکُم وفَتحِ بابِهِ»، ثُمَّ نَهَی النّاسَ أن یَناموا فِی المَسجِدِ غَیرَهُ، وکانَ یُجنِبُ فِی المَسجِدِ ومَنزِلُهُ فی مَنزِلِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله، فَوُلِدَ لِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ولَهُ فیهِ أولادٌ؟ قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أفَتَعلَمونَ أنَّ عُمَرَ بنَ الخَطّابِ حَرَصَ عَلی کَوَّةٍ قَدرَ عَینِهِ یَدَعُها مِن مَنزِلِهِ إلَی المَسجِدِ، فَأَبی عَلَیهِ، ثُمَّ خَطَبَ صلی الله علیه و آله فَقالَ: إنَّ اللّهَ أمَرَ موسی أن یَبنِیَ مَسجِدا طاهِرا لا یَسکُنُهُ غَیرُهُ وغَیرُ هارونَ وَابنَیهِ، وإنَّ اللّهَ أمَرَنی أن أبنِیَ مَسجِدا طاهِرا لا یَسکُنُهُ غَیری وغَیرُ أخی وَابنَیهِ. قالوا: اللّهُمَّ نَعَم.|فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا میدانید که پیامبر(ص) زمین محل مسجد و منزلش را خرید و مسجد را ساخت و سپس در آنجا ده خانه ساخت که نُه تای آن از آنِ او بود و دهمی را در وسط آنها برای پدرم معین کرد و سپس همه راههای ورود [از خانهها] به مسجد را بست، جز راه ورودی پدرم را، و در این باره پارهای سخن گفتند و پیامبر(ص) فرمود: من درهای شما را نبستم و در خانه او را باز نگذاشتم، خداوند به من فرمان داد که درهای شما را ببندم و در خانه او را باز بگذارم و آنگاه همه مردم را، بهجز او، از خوابیدن در مسجد نهی کرد و او حتی در مسجد جُنُب میشد و خانه او در خانه پیامبر(ص) بود و برای پیامبر خدا(ص) و او در همان خانه فرزندانی زاده شدند. گفتند: به خدا، آری. فرمود: آیا میدانید که عمر بن خطاب اصرار کرد تا روزنهای به مقدار یک چشم از منزلش به مسجد برایش باز بگذارد؛ ولی پیامبر(ص) قبول نکرد و آنگاه، سخنرانی کرد و فرمود: خداوند به موسی(ع) فرمان داد مسجدی پاک بسازد که جز خودش و هارون(ع) و دو پسر هارون، کس دیگری در آن ساکن نشود. اکنون خداوند به من نیز فرمان داد تا مسجدی پاک بسازم و جز خودم و برادرم و دو فرزندش، کسی در آن ساکن نشود. گفتند: به خدا، آری.|قالَ: أنشُدُکُمُ اللّهَ، أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله نَصَبَهُ یَومَ غَدیرِ خُمٍّ، فَنادی لَهُ بِالوِلایَةِ وقالَ: «لِیُبَلِّغِ الشّاهِدُ الغائِبَ». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أنشُدُکُمُ اللّهَ، أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ لَهُ فی غَزوَةِ تَبوکَ: «أنتَ مِنّی بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسی وأنتَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤمِنٍ بَعدی». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أنشُدُکُمُ اللّهَ، أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله حینَ دَعَا النَّصاری مِن أهلِ نَجرانَ إلَی المُباهَلَةِ، لَم یَأتِ إلّا بِهِ وبِصاحِبَتِهِ وَابنَیهِ. قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أنشُدُکُمُ اللّهَ أتَعلَمونَ أنَّهُ دَفَعَ إلَیهِ اللِّواءَ یَومَ خَیبَرَ، ثُمَّ قالَ: «لَأَدفَعُهُ إلی رَجُلٍ یُحِبُّهُ اللّهُ ورَسولُهُ ویُحِبُّ اللّهَ ورَسولَهُ، کَرّارٍ غَیرِ فَرّارٍ، یَفتَحُهَا اللّهُ عَلی یَدَیهِ». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله بَعَثَهُ بِبَراءَةَ، وقالَ: «لا یُبَلِّغُ عَنّی إلّا أنَا أو رَجُلٌ مِنّی». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَم تَنزِل بِهِ شِدَّةٌ قَطُّ إلّا قَدَّمَهُ لَها ثِقَةً بِهِ، وأنَّهُ لَم یَدعُهُ بِاسمِهِ قَطُّ إلّا أن یَقولَ: «یا أخی»، وَ «ادعوا لی أخی». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قَضی بَینَهُ وبَینَ جَعفَرٍ وزَیدٍ، فَقالَ لَهُ: «یا عَلِیُّ ! أنتَ مِنّی وأنَا مِنکَ، وأنتَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَةٍ بَعدی». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم.|فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا میدانید که پیامبر(ص) در روز غدیر خم او را منصوب کرد و ولایت را برای او تثبیت کرد و فرمود: «حاضران به غایبان برسانند». گفتند: به خدا، آری. فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا میدانید که پیامبر(ص) در جنگ تبوک به او فرمود: «تو نسبت به من چون هارون نسبت به موسایی و تو پس از من ولی هر مؤمنی هستی». گفتند: به خدا، آری. فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا میدانید که پیامبر(ص)، هنگامی که مسیحیان نجران را به مباهله خواند، جز علی(ع) و زنش و دو فرزندش را نیاورد. گفتند: به خدا، آری. فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا میدانید که در روز خیبر پیامبر(ص) پرچم را به او داد و فرمود: «پرچم را به کسی میدهم که خدا و پیامبرش او را دوست میدارند و او نیز خدا و پیامبرش را دوست دارد؛ کسی که حملهکنندهای نترس است و خداوند به دست او قلعه خیبر را فتح میکند». گفتند: به خدا، آری. فرمود: آیا میدانید که پیامبر(ص) سوره برائت را بهوسیله او فرستاد و فرمود: «از سوی من جز خودم یا مردی از من ابلاغ نمیکند». گفتند: به خدا، آری. فرمود: آیا میدانید که هیچ سختیای به پیامبر(ص) روی نمیآورد جز آنکه از سرِ اعتماد به علی(ع) او را برای حل آن پیش میفرستاد و پیامبر(ص) هیچگاه او را به نام صدا نمیزد، بلکه میفرمود: «ای برادرم!» یا «برادرم را برایم صدا کنید». گفتند: به خدا، آری. فرمود: آیا میدانید که پیامبر(ص) بین علی(ع)، جعفر و زید داوری کرد و به او فرمود: «ای علی! تو از منی و من از تو هستم و تو پس از من ولی هر مرد و زن مؤمن هستی». گفتند: به خدا، آری.|قالَ: أتَعلَمونَ أنَّهُ کانَت لَهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله کُلَّ یَومٍ خَلوَةٌ وکُلَّ لَیلَةٍ دَخلَةٌ؛ إذا سَأَلَهُ أعطاهُ وإذا سَکَتَ أبدَأَهُ. قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَضَّلَهُ عَلی جَعفَرٍ وحَمزَةَ حینَ قالَ لِفاطِمَةَ علیهاالسلام: «زَوَّجتُکِ خَیرَ أهلِ بَیتی، أقدَمَهُم سِلما وأعظَمَهُم حِلما وأکثَرَهُم عِلما». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ: «أنَا سَیِّدُ وُلدِ آدَمَ وأخی عَلِیٌّ سَیِّدُ العَرَبِ وفاطِمَةُ سَیِّدَةُ نِساءِ أهلِ الجَنَّةِ وَابنایَ الحَسَنُ وَالحُسَینُ سَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله أمَرَهُ بِغُسلِهِ وأخبَرَهُ أنَّ جَبرَئیلَ یُعینُهُ عَلَیهِ. قالوا: اللّهُمَّ نَعَم.|فرمود: آیا میدانید که علی(ع) [برای دریافت علوم پیامبر(ص)]، هر روز با پیامبر(ص) خلوت میکرد و هر شب به خانهاش میرفت و هرگاه میپرسید پیامبر(ص) پاسخ میداد و هرگاه سکوت میکرد، پیامبر(ص) [خود سخنش را] آغاز میکرد. گفتند: به خدا، آری. فرمود: آیا میدانید که پیامبر(ص)، هنگامی که به فاطمه(س) فرمود: «شوهر تو بهترینِ کسان من، پیشترینشان در اسلامآوردن، بزرگترینشان در بردباری و دانشمندترین آنان است» او را بر جعفر و حمزه برتری بخشید. گفتند: به خدا، آری. فرمود: آیا میدانید که پیامبر(ص) فرمود: «من سرور فرزندان آدم(ع) هستم و برادرم علی(ع) سرور عرب و فاطمه بانوی زنان بهشت و دو پسرم حسن و حسین سرور جوانان بهشتاند». گفتند: به خدا، آری. فرمود: آیا میدانید که پیامبر(ص) به علی(ع) فرمان داد تا غسلش دهد و به او خبر داد که در این کار جبرئیل(ع) او را یاری خواهد کرد. گفتند: به خدا، آری.|قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ فی آخِرِ خُطبَةٍ خَطَبَها: «أیُّهَا النّاسُ! إنّی تَرَکتُ فیکُمُ الثَّقَلَینِ کِتابَ اللّهِ وأهلَ بَیتی، فَتَمَسَّکوا بِهِما لَن تَضِلّوا». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. فَلَم یَدَع شَیئا أنزَلَهُ اللّهُ فی عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام خاصَّةً وفی أهلِ بَیتِهِ مِنَ القُرآنِ ولا عَلی لِسانِ نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله إلّا ناشَدَهُم فیهِ، فَیَقولُ الصَّحابَةُ: اللّهُمَّ نَعَم، قَد سَمِعنا، ویَقولُ التّابِعِیُّ: اللّهُمَّ قَد حَدَّثَنیهِ مَن أثِقُ بِهِ، فُلانٌ وفُلانٌ. ثُمَّ ناشَدَهُم أنَّهُم قَد سَمِعوهُ صلی الله علیه و آله یَقولُ: «مَن زَعَمَ أنَّهُ یُحِبُّنی ویُبغِضُ عَلِیّا فَقَد کَذَبَ، لَیسَ یُحِبُّنی وهُوَ یُبغِضُ عَلِیّا». فَقالَ لَهُ قائِلٌ: یا رَسولَ اللّهِ! وکَیفَ ذلِکَ. قالَ: «لِأَنَّهُ مِنّی وأنَا مِنهُ، مَن أحَبَّهُ فَقَد أحَبَّنی ومَن أحَبَّنی فَقَد أحَبَّ اللّهَ ومَن أبغَضَهُ فَقَد أبغَضَنی ومَن أبغَضَنی فَقَد أبغَضَ اللّهَ». فَقالوا: اللّهُمَّ نَعَم، قَد سَمِعنا. وتَفَرَّقوا عَلی ذلِکَ.|فرمود: آیا میدانید که پیامبر(ص) در آخرین سخنرانی خود فرمود: «ای مردم! من در میان شما، دو چیز گرانسنگ باقی گذاشتم؛ کتاب خدا و اهلبیتم. به آن دو چنگ بزنید تا هرگز گمراه نشوید». گفتند: به خدا، آری. [امام حسین(ع)] چیزی را از آنچه خداوند درباره علی بن ابیطالب(ع) یا اهلبیتش در قرآن فرو فرستاده بود، یا بر زبان پیامبرش جاری شده بود، ناگفته نگذاشت و حاضران را بر آن مطالب سوگند داد. پس اصحاب میگفتند: آری، ما شنیدهایم» و تابعیان میگفتند: «آری، [آن را] کسانی که به آنان اعتماد داشتهایم، چون فلانی و فلانی، به ما خبر دادهاند. آنگاه، سوگندشان داد که [بگویند] آیا آنان این مطلب را شنیدهاند که پیامبر(ص) فرمود: «کسی که فکر کند مرا دوست میدارد، اگر علی را دشمن بدارد، دروغ میگوید [هیچکس] در حالی که علی را دشمن میدارد مرا دوست ندارد». کسی گفت: ای پیامبر خدا! چه طور چنین است. پیامبر(ص) فرمود: «چون او از من است و من از اویم. آنکه او را دوست بدارد مرا دوست داشته است و آنکه مرا دوست بدارد خدا را دوست داشته است و آنکه او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است و آنکه مرا دشمن بدارد خدا را دشمن داشته است». گفتند: آری، شنیدهایم و آنگاه پراکنده شدند. | ||
}} | }} | ||
خط ۵۴: | خط ۵۲: | ||
| تغییر مسیر =شد | | تغییر مسیر =شد | ||
| ارجاعات = | | ارجاعات = | ||
| بازبینی = | | بازبینی = | ||
| تکمیل = | | تکمیل = | ||
| اولویت =ج | | اولویت =ج |
نسخهٔ ۶ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۷:۰۹
این مقاله هماکنون به دست Shamloo در حال ویرایش است. |
گفته شده که امام حسین(ع) چند سال قبل از عاشورا در منا خطبهای علیه معاویه ایراد کرده است؛ آیا این موضوع واقعیت دارد؟
جایگاه
خطبه امام حسین(ع) در سرزمین منا را از نظر محتوا خطبهای متناسب با سایر خطبهها و سخنان امام حسین(ع) پس از آغاز قیام عاشورا و مانند مقدمهای برای نهضت عاشورا قلمداد کردهاند.[۱] گفته شده که این خطبه یک یا دو سال[۲] قبل از مرگ معاویه، در رجب سال ۶۰ق، و در اوج بحران اختناق، ظلم و فشاری که از سوی او بر امت اسلامی و بهخصوص شیعیان وارد میشد ایراد شده است.[۳]
ناصر مکارم شیرازی این خطبه امام حسین(ع) را قیام فرهنگی علیه منافقانی که در قامت خلفای پیامبر(ص) ظاهر شده بودند قلمداد کرده است؛ قیامی که مانند قیام عاشورا امویان را رسوا میکرد.[۴]
برخی محققان اهداف امام حسین(ع) از ایراد این خطبه را در مکانی چون منی و در جمع صحابه پیامبر(ص) و تابعان چنین برشمردهاند:
- نشاندادن اینکه حاکمان بنیامیه که دستور دادهاند تا امام علی(ع) را بر فراز منابر ناسزا قصد تخریب چهره چه شخصیتی را دارند؛ شخصیتی که جان پیامبر(ص)، برادر او، جانشینش و وصی او بود. این روشنگری امام حسین(ع) موجب میشد که مردم از یک سو به ماهیت ضداسلامی امویان پی ببرند و از سوی دیگر با ناسزاگویی به امام علی(ع) بر منابر به مقابله بپردازند.
- روشنگری در این مورد که قدرت امویان دلیلی بر حقانیت آنان شمرده نمیشود و مردم نباید جنایات آنان را بهدست فراموشی بسپارند.
- پاشیدن بذر انقلاب در آینده بر ضد امویان در افکار مردم مسلمان؛ انقلابهایی که سالها بعد به ثمر رسید.[۵]
بستر تاریخی
بستر تاریخی ایراد این خطبه چهار بخشنامه معاویه علیه امام علی(ع) و شیعیانش و به نفع امویان و پیروان آنان قلمداد شده است.[۶] در بخشنامه اول از همه خطبا خواسته شد تا امام علی(ع) را بر منابر لعنت کنند،[۷] بر شیعیان سخت بگیرند،[۸] شهادت آنان در محاکم شرعی را نپذیرند[۹] و مناقب عثمان را بر منابر نقل کنند و برای نقلکنندگان حقوقی معین کنند.[۱۰] در بخشنامه دوم، معاویه نقل فضائل ابوبکر و عمر را وظیفه واعظان قرار داد و به آنان گفت که مشابه فضائل امام علی(ع) را برای صحابه بیاورند، تا از نظر او اهلبیت(ع) منکوب شوند.[۱۱] در بخشنامه سوم و چهارم، معاویه دستور داد نام متهمان به دوستی با امام علی(ع) و خاندانش را از دیوان حقوق بیت المال حذف کنند و زندگی را بر آنان سخت کنند و خانههایشان را بر سرشان خراب کنند.[۱۲]
سلیم بن قیس در ادامه اضافه میکند که فشار و اختناق همچنان ادامه داشت، ولی پس از شهادت امام حسن(ع) به اوج رسید؛ به طوری که شیعیان به شدت تحت تعقیب، آزار و قتل قرار گرفتند.[۱۳] در این شرایط، امام حسین(ع) در سفر حجی در سال ۵۸ یا ۵۹ق، در سرزمین منا و در میان جمع قابل توجهی از صحابه و تابعان، خطبهای علیه سیاستهای معاویه ایراد کرد.[۱۴]
محتوا و منابع خطبه
محمدصادق نجمی معتقد است که گرچه خطبه امام حسین(ع) در منا از نظر محتوا ابعاد گوناگونی دارد، در مجموع از سه بخش مستقل تشکیل شده است:
- بخش اول که حاوی فضایل امام علی(ع) و اهلبیت(ع) در سیره رسول خدا(ص) است.
- بخش دوم: دعوت به امر به معروف و نهی از منکر و اهمیت این وظیفه بزرگ اسلامی.
- بخش سوم: وظیفه علما و لزوم قیام آنان در مقابل ستمگران و مفاسد و مضرات سکوت روحانیون در مقابل زورگویان و آثار زیانبار و خطرناک سهل
متن و ترجمه خطبه
متن | ترجمه |
---|---|
لَمّا کانَ قَبلَ مَوتِ مُعاوِیَةَ بِسَنَةٍ، حَجَّ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام وعَبدُ اللّهِ بنُ عَبّاسٍ وعَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ مَعَهُ. فَجَمَعَ الحُسَینُ علیه السلام بَنی هاشِمٍ، رِجالَهُم ونِساءَهُم ومَوالِیَهُم وشیعَتَهُم مَن حَجَّ مِنهُم، ومِنَ الأَنصارِ مِمَّن یَعرِفُهُ الحُسَینُ علیه السلام وأهلُ بَیتِهِ. ثُمَّ أرسَلَ رُسُلاً: لا تَدَعوا أحَدا مِمَّن حَجَّ العامَ مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله المَعروفینَ بِالصَّلاحِ وَالنُّسُکِ إلَا اجمَعوهُم لی. فَاجتَمَعَ إلَیهِ بِمِنیً أکثَرُ مِن سَبعِمِئَةِ رَجُلٍ وهُم فی سُرادِقِهِ، عامَّتُهُم مِنَ التّابِعینَ، ونَحوٌ مِن مِئَتَی رَجُلٍ مِن أصحابِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله، وغَیرِهِم. فَقامَ فیهِمُ الحُسَینُ علیه السلام خَطیبا، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ، ثُمَّ قالَ | یک سال پیش از مرگ معاویه، حسین بن علی(ع) حج گزارد و عبداللّه بن عبّاس و عبداللّه بن جعفر نیز با او بودند. حسین(ع) حاجیان بنیهاشم را از مرد و زن و وابستگان و پیروانشان و نیز هر کس از انصار را که خود یا خانوادهاش میشناخت، جمع کرد و سپس پیکهایی فرستاد با این پیام که: «هیچیک از اصحاب پیامبر(ص) را که امسال به حج آمدهاند و به صلاح و عبادت معروفاند، از قلم نیندازید، مگر آن که برایم گردشان بیاورید». بیش از هفتصدنفر در خیمههای حسین(ع) در سرزمین منا گرد آمدند. بیشتر این افراد، از تابعیان و حدود دویست نفر نیز از اصحاب پیامبر(ص) و غیر آنان بودند. حسین(ع) میان آنان به سخن ایستاد و پس از حمد و ثنای خداوند، گفت: |
أمّا بَعدُ، فَإِنَّ هذَا الطّاغِیَةَ قَد فَعَلَ بِنا وبِشیعَتِنا ما قَد رَأَیتُم وعَلِمتُم وشَهِدتُم، وإنّی اُریدُ أن أسأَلَکُم عَن شَیءٍ، فَإِن صَدَقتُ فَصَدِّقونی وإن کَذَبتُ فَکَذِّبونی: أسأَلُکُم بِحَقِّ اللّهِ عَلَیکُم وحَقِّ رَسولِ اللّهِ وحَقِّ قَرابَتی مِن نَبِیِّکُم، لَمّا سَیَّرتُم مَقامی هذا، ووَصَفتُم مَقالَتی، ودَعَوتُم أجمَعینَ فی أنصارِکُم مِن قَبائِلِکُم مَن أمِنتُم مِنَ النّاسِ ووَثِقتُم بِهِ، فَادعوهُم إلی ما تَعلَمونَ مِن حَقِّنا؛ فَإِنّی أتَخَوَّفُ أن یَدرُسَ هذَا الأَمرُ ویَذهَبَ الحَقُّ ویُغلَبَ، «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَـفِرُونَ». وما تَرَکَ شَیئا مِمّا أنزَلَ اللّهُ فیهِم مِنَ القُرآنِ إلّا تَلاهُ وفَسَّرَهُ، ولا شَیئا مِمّا قالَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی أبیهِ وأخیهِ واُمِّهِ وفی نَفسِهِ وأهلِ بَیتِهِ إلّا رَواهُ. وکُلُّ ذلِکَ یَقولُ الصَّحابَةُ: اللّهُمَّ نَعَم، قَد سَمِعنا وشَهِدنا. ویَقولُ التّابِعِیُّ: اللّهُمَّ قَد حَدَّثَنی بِهِ مَن اُصَدِّقُهُ وأَأتَمِنُهُ مِنَ الصَّحابَةِ. فَقالَ: أنشُدُکُمُ اللّهَ إلّا حَدَّثتُم بِهِ مَن تَثِقونَ بِهِ وبِدینِهِ. فَکانَ فیما ناشَدَهُمُ الحُسَینُ علیه السلام وذَکَّرَهُم أن قالَ: أنشُدُکُمُ اللّهَ، أتَعلَمونَ أنَّ عَلِیَّ بنَ أبیطالِبٍ کانَ أخا رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله حینَ آخی بَینَ أصحابِهِ، فَآخی بَینَهُ وبَینَ نَفسِهِ وقالَ: «أنتَ أخی وأنَا أخوکَ فِی الدُّنیا وَالآخِرَةِ»؟ قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. | اما بعد، این طاغوت [معاویه]، با ما و پیروانمان، آن کرده که دیدهاید و میدانید و پیش روی شماست. من میخواهم پرسشی از شما بکنم. اگر راست گفتم، تصدیقم کنید و اگر دروغ گفتم، تکذیبم کنید. به حق خدا بر شما و حق پیامبر خدا(ص) و حقّ نزدیکیام به پیامبرتان، چون از اینجا رفتید و گفتهام را نقل کردید و هر آن کس از یاوران قبیلهتان را که از او ایمن بودید و به وی اعتماد داشتید، فرا خواندید، آنان را به آنچه از حق ما میدانید، فرا بخوانید؛ چرا که من بیم دارم که این موضوع (امامت)، از یاد برود و حق مغلوب شود و از میان برود: «هرچند خداوند تمامکننده نور خویش است، اگرچه کافران را ناخوش آید. و حسین(ع) چیزی از قرآن را که در حق ایشان نازل شده بود فرو ننهاد، جز آنکه آن را خواند و تفسیر کرد و هیچ حدیثی از آنچه پیامبر(ص) در باره پدر، برادر، مادر، خودش و خاندانش فرموده بود را نادیده نگرفت، جز آنکه روایتش کرد و در باره همه اینها، صحابه میگفتند: آری، آری، [این را از پیامبر(ص)] شنیدیم و دیدیم» و تابعی میگفت: آری، آری، آن را فردی از صحابه برای من نقل کرده که او را راستگو و امین میدانم. حسین(ع) فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم که این را جز به کسی که به خودش و دینش اطمینان دارید نگویید. و از جمله آنچه حسین(ع) آنها را به آن سوگند داد و به یادشان آورد این بود که گفت: شما را به خدا سوگند میدهم، آیا میدانید که وقتی [پیامبر(ص)]بین یارانش پیمان برادری بست، علی بن ابیطالب، برادر پیامبر خدا(ص) بود؛ پس بین او و خودش پیمان برادری بست و فرمود: در دنیا و آخرت، تو برادرِ منی و من برادر تو ام. گفتند: بهخدا، آری. |
قالَ: أنشُدُکُمُ اللّهَ، هَل تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله اشتَری مَوضِعَ مَسجِدِهِ ومَنازِلِهِ فَابتَناهُ، ثُمَّ ابتَنی فیهِ عَشَرَةَ مَنازِلَ، تِسعَةً لَهُ وجَعَلَ عاشِرَها فی وَسَطِها لِأَبی، ثُمَّ سَدَّ کُلَّ بابٍ شارِعٍ إلَی المَسجِدِ غَیرَ بابِهِ، فَتَکَلَّمَ فی ذلِکَ مَن تَکَلَّمَ، فَقالَ صلی الله علیه و آله: «ما أنَا سَدَدتُ أبوابَکُم وفَتَحتُ بابَهُ، ولکِنَّ اللّهَ أمَرَنی بِسَدِّ أبوابِکُم وفَتحِ بابِهِ»، ثُمَّ نَهَی النّاسَ أن یَناموا فِی المَسجِدِ غَیرَهُ، وکانَ یُجنِبُ فِی المَسجِدِ ومَنزِلُهُ فی مَنزِلِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله، فَوُلِدَ لِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ولَهُ فیهِ أولادٌ؟ قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أفَتَعلَمونَ أنَّ عُمَرَ بنَ الخَطّابِ حَرَصَ عَلی کَوَّةٍ قَدرَ عَینِهِ یَدَعُها مِن مَنزِلِهِ إلَی المَسجِدِ، فَأَبی عَلَیهِ، ثُمَّ خَطَبَ صلی الله علیه و آله فَقالَ: إنَّ اللّهَ أمَرَ موسی أن یَبنِیَ مَسجِدا طاهِرا لا یَسکُنُهُ غَیرُهُ وغَیرُ هارونَ وَابنَیهِ، وإنَّ اللّهَ أمَرَنی أن أبنِیَ مَسجِدا طاهِرا لا یَسکُنُهُ غَیری وغَیرُ أخی وَابنَیهِ. قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. | فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا میدانید که پیامبر(ص) زمین محل مسجد و منزلش را خرید و مسجد را ساخت و سپس در آنجا ده خانه ساخت که نُه تای آن از آنِ او بود و دهمی را در وسط آنها برای پدرم معین کرد و سپس همه راههای ورود [از خانهها] به مسجد را بست، جز راه ورودی پدرم را، و در این باره پارهای سخن گفتند و پیامبر(ص) فرمود: من درهای شما را نبستم و در خانه او را باز نگذاشتم، خداوند به من فرمان داد که درهای شما را ببندم و در خانه او را باز بگذارم و آنگاه همه مردم را، بهجز او، از خوابیدن در مسجد نهی کرد و او حتی در مسجد جُنُب میشد و خانه او در خانه پیامبر(ص) بود و برای پیامبر خدا(ص) و او در همان خانه فرزندانی زاده شدند. گفتند: به خدا، آری. فرمود: آیا میدانید که عمر بن خطاب اصرار کرد تا روزنهای به مقدار یک چشم از منزلش به مسجد برایش باز بگذارد؛ ولی پیامبر(ص) قبول نکرد و آنگاه، سخنرانی کرد و فرمود: خداوند به موسی(ع) فرمان داد مسجدی پاک بسازد که جز خودش و هارون(ع) و دو پسر هارون، کس دیگری در آن ساکن نشود. اکنون خداوند به من نیز فرمان داد تا مسجدی پاک بسازم و جز خودم و برادرم و دو فرزندش، کسی در آن ساکن نشود. گفتند: به خدا، آری. |
قالَ: أنشُدُکُمُ اللّهَ، أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله نَصَبَهُ یَومَ غَدیرِ خُمٍّ، فَنادی لَهُ بِالوِلایَةِ وقالَ: «لِیُبَلِّغِ الشّاهِدُ الغائِبَ». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أنشُدُکُمُ اللّهَ، أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ لَهُ فی غَزوَةِ تَبوکَ: «أنتَ مِنّی بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسی وأنتَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤمِنٍ بَعدی». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أنشُدُکُمُ اللّهَ، أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله حینَ دَعَا النَّصاری مِن أهلِ نَجرانَ إلَی المُباهَلَةِ، لَم یَأتِ إلّا بِهِ وبِصاحِبَتِهِ وَابنَیهِ. قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أنشُدُکُمُ اللّهَ أتَعلَمونَ أنَّهُ دَفَعَ إلَیهِ اللِّواءَ یَومَ خَیبَرَ، ثُمَّ قالَ: «لَأَدفَعُهُ إلی رَجُلٍ یُحِبُّهُ اللّهُ ورَسولُهُ ویُحِبُّ اللّهَ ورَسولَهُ، کَرّارٍ غَیرِ فَرّارٍ، یَفتَحُهَا اللّهُ عَلی یَدَیهِ». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله بَعَثَهُ بِبَراءَةَ، وقالَ: «لا یُبَلِّغُ عَنّی إلّا أنَا أو رَجُلٌ مِنّی». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَم تَنزِل بِهِ شِدَّةٌ قَطُّ إلّا قَدَّمَهُ لَها ثِقَةً بِهِ، وأنَّهُ لَم یَدعُهُ بِاسمِهِ قَطُّ إلّا أن یَقولَ: «یا أخی»، وَ «ادعوا لی أخی». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قَضی بَینَهُ وبَینَ جَعفَرٍ وزَیدٍ، فَقالَ لَهُ: «یا عَلِیُّ ! أنتَ مِنّی وأنَا مِنکَ، وأنتَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَةٍ بَعدی». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. | فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا میدانید که پیامبر(ص) در روز غدیر خم او را منصوب کرد و ولایت را برای او تثبیت کرد و فرمود: «حاضران به غایبان برسانند». گفتند: به خدا، آری. فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا میدانید که پیامبر(ص) در جنگ تبوک به او فرمود: «تو نسبت به من چون هارون نسبت به موسایی و تو پس از من ولی هر مؤمنی هستی». گفتند: به خدا، آری. فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا میدانید که پیامبر(ص)، هنگامی که مسیحیان نجران را به مباهله خواند، جز علی(ع) و زنش و دو فرزندش را نیاورد. گفتند: به خدا، آری. فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا میدانید که در روز خیبر پیامبر(ص) پرچم را به او داد و فرمود: «پرچم را به کسی میدهم که خدا و پیامبرش او را دوست میدارند و او نیز خدا و پیامبرش را دوست دارد؛ کسی که حملهکنندهای نترس است و خداوند به دست او قلعه خیبر را فتح میکند». گفتند: به خدا، آری. فرمود: آیا میدانید که پیامبر(ص) سوره برائت را بهوسیله او فرستاد و فرمود: «از سوی من جز خودم یا مردی از من ابلاغ نمیکند». گفتند: به خدا، آری. فرمود: آیا میدانید که هیچ سختیای به پیامبر(ص) روی نمیآورد جز آنکه از سرِ اعتماد به علی(ع) او را برای حل آن پیش میفرستاد و پیامبر(ص) هیچگاه او را به نام صدا نمیزد، بلکه میفرمود: «ای برادرم!» یا «برادرم را برایم صدا کنید». گفتند: به خدا، آری. فرمود: آیا میدانید که پیامبر(ص) بین علی(ع)، جعفر و زید داوری کرد و به او فرمود: «ای علی! تو از منی و من از تو هستم و تو پس از من ولی هر مرد و زن مؤمن هستی». گفتند: به خدا، آری. |
قالَ: أتَعلَمونَ أنَّهُ کانَت لَهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله کُلَّ یَومٍ خَلوَةٌ وکُلَّ لَیلَةٍ دَخلَةٌ؛ إذا سَأَلَهُ أعطاهُ وإذا سَکَتَ أبدَأَهُ. قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَضَّلَهُ عَلی جَعفَرٍ وحَمزَةَ حینَ قالَ لِفاطِمَةَ علیهاالسلام: «زَوَّجتُکِ خَیرَ أهلِ بَیتی، أقدَمَهُم سِلما وأعظَمَهُم حِلما وأکثَرَهُم عِلما». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ: «أنَا سَیِّدُ وُلدِ آدَمَ وأخی عَلِیٌّ سَیِّدُ العَرَبِ وفاطِمَةُ سَیِّدَةُ نِساءِ أهلِ الجَنَّةِ وَابنایَ الحَسَنُ وَالحُسَینُ سَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله أمَرَهُ بِغُسلِهِ وأخبَرَهُ أنَّ جَبرَئیلَ یُعینُهُ عَلَیهِ. قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. | فرمود: آیا میدانید که علی(ع) [برای دریافت علوم پیامبر(ص)]، هر روز با پیامبر(ص) خلوت میکرد و هر شب به خانهاش میرفت و هرگاه میپرسید پیامبر(ص) پاسخ میداد و هرگاه سکوت میکرد، پیامبر(ص) [خود سخنش را] آغاز میکرد. گفتند: به خدا، آری. فرمود: آیا میدانید که پیامبر(ص)، هنگامی که به فاطمه(س) فرمود: «شوهر تو بهترینِ کسان من، پیشترینشان در اسلامآوردن، بزرگترینشان در بردباری و دانشمندترین آنان است» او را بر جعفر و حمزه برتری بخشید. گفتند: به خدا، آری. فرمود: آیا میدانید که پیامبر(ص) فرمود: «من سرور فرزندان آدم(ع) هستم و برادرم علی(ع) سرور عرب و فاطمه بانوی زنان بهشت و دو پسرم حسن و حسین سرور جوانان بهشتاند». گفتند: به خدا، آری. فرمود: آیا میدانید که پیامبر(ص) به علی(ع) فرمان داد تا غسلش دهد و به او خبر داد که در این کار جبرئیل(ع) او را یاری خواهد کرد. گفتند: به خدا، آری. |
قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ فی آخِرِ خُطبَةٍ خَطَبَها: «أیُّهَا النّاسُ! إنّی تَرَکتُ فیکُمُ الثَّقَلَینِ کِتابَ اللّهِ وأهلَ بَیتی، فَتَمَسَّکوا بِهِما لَن تَضِلّوا». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. فَلَم یَدَع شَیئا أنزَلَهُ اللّهُ فی عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام خاصَّةً وفی أهلِ بَیتِهِ مِنَ القُرآنِ ولا عَلی لِسانِ نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله إلّا ناشَدَهُم فیهِ، فَیَقولُ الصَّحابَةُ: اللّهُمَّ نَعَم، قَد سَمِعنا، ویَقولُ التّابِعِیُّ: اللّهُمَّ قَد حَدَّثَنیهِ مَن أثِقُ بِهِ، فُلانٌ وفُلانٌ. ثُمَّ ناشَدَهُم أنَّهُم قَد سَمِعوهُ صلی الله علیه و آله یَقولُ: «مَن زَعَمَ أنَّهُ یُحِبُّنی ویُبغِضُ عَلِیّا فَقَد کَذَبَ، لَیسَ یُحِبُّنی وهُوَ یُبغِضُ عَلِیّا». فَقالَ لَهُ قائِلٌ: یا رَسولَ اللّهِ! وکَیفَ ذلِکَ. قالَ: «لِأَنَّهُ مِنّی وأنَا مِنهُ، مَن أحَبَّهُ فَقَد أحَبَّنی ومَن أحَبَّنی فَقَد أحَبَّ اللّهَ ومَن أبغَضَهُ فَقَد أبغَضَنی ومَن أبغَضَنی فَقَد أبغَضَ اللّهَ». فَقالوا: اللّهُمَّ نَعَم، قَد سَمِعنا. وتَفَرَّقوا عَلی ذلِکَ. | فرمود: آیا میدانید که پیامبر(ص) در آخرین سخنرانی خود فرمود: «ای مردم! من در میان شما، دو چیز گرانسنگ باقی گذاشتم؛ کتاب خدا و اهلبیتم. به آن دو چنگ بزنید تا هرگز گمراه نشوید». گفتند: به خدا، آری. [امام حسین(ع)] چیزی را از آنچه خداوند درباره علی بن ابیطالب(ع) یا اهلبیتش در قرآن فرو فرستاده بود، یا بر زبان پیامبرش جاری شده بود، ناگفته نگذاشت و حاضران را بر آن مطالب سوگند داد. پس اصحاب میگفتند: آری، ما شنیدهایم» و تابعیان میگفتند: «آری، [آن را] کسانی که به آنان اعتماد داشتهایم، چون فلانی و فلانی، به ما خبر دادهاند. آنگاه، سوگندشان داد که [بگویند] آیا آنان این مطلب را شنیدهاند که پیامبر(ص) فرمود: «کسی که فکر کند مرا دوست میدارد، اگر علی را دشمن بدارد، دروغ میگوید [هیچکس] در حالی که علی را دشمن میدارد مرا دوست ندارد». کسی گفت: ای پیامبر خدا! چه طور چنین است. پیامبر(ص) فرمود: «چون او از من است و من از اویم. آنکه او را دوست بدارد مرا دوست داشته است و آنکه مرا دوست بدارد خدا را دوست داشته است و آنکه او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است و آنکه مرا دشمن بدارد خدا را دشمن داشته است». گفتند: آری، شنیدهایم و آنگاه پراکنده شدند. |
منابع
- ↑ نجمی، محمدصادق، سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۱ش، ص۳۵۹.
- ↑ سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۶۸.
- ↑ نجمی، سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، ص۳۶۳.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشهها انگیزهها رویدادها پیامدها، قم، مدرسه امام علی بن ابیطالب(ع)، ۱۳۸۴ش، ص۳۰۶.
- ↑ مکارم شیرازی، عاشورا ریشهها انگیزهها رویدادها پیامدها، ص۳۰۶.
- ↑ نجمی، سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، ص۳۶۶–۳۶۸.
- ↑ سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، تحقیق علاءالدین موسوی، تهران، مؤسسة البعثة، ۱۴۰۷ق، ص۱۶۴.
- ↑ سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۶۵–۱۶۶.
- ↑ سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۶۶.
- ↑ سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۶۶.
- ↑ سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۶۶–۱۶۷.
- ↑ سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۶۷–۱۶۸.
- ↑ سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۶۸.
- ↑ سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۶۸.