مخالفان و موافقان ابنعربی: تفاوت میان نسخهها
A.rezapour (بحث | مشارکتها) (ابرابزار) |
A.rezapour (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
{{پانویس|۲}} | {{پانویس|۲}} | ||
{{شاخه | {{شاخه | ||
| شاخه اصلی =عرفان | | شاخه اصلی =عرفان و تصوف | ||
| شاخه فرعی۱ = | | شاخه فرعی۱ = | ||
| شاخه فرعی۲ = | | شاخه فرعی۲ = |
نسخهٔ ۱۲ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۵۲
این مقاله هماکنون به دست Shamloo در حال ویرایش است. |
موافقان و مخالفان ابن عربی را نام ببرید؟
دیدگاههای مختلف درباره ابن عربی، در دو محور ارائه مییشود، تا روشن گردد، چرا برخی او را از اکابر اسلام و برخی او را کافر برشمردهاند.
محوراول: مخالفان ابن عربی
۱_ احمدبن محمد بیابانکی(۶۷۳_۶۵۹) معروف به علاءالدوله سمنانی، از اکابر عرفا و شعرا و مشایخ صوفیه میباشد و از بعضی کلماتش، تشیع او معلوم میشود. وی که برفتوحات مکیه ابن عربی حاشیه نوشته است و به تعظیم و تکریم ابن عربی پرداخته و به مقام ولایتش معترف است، با وجود این، عقیده وحدت وجودش را نپذیرفته و آن را سخنی ناروا دانسته است و به شدت او را مذمت نموده و گفته است: «ای شیخ! خداوند ازسخن حق شرم نمیدارد. اگر تو بشنوی که کسی میگوید، فضله شیخ، وجود او است، از وی درنمیگذری، بلکه بر وی غضب میکنی. پس عاقل چگونه روا میدارد که این سخن بیهوده را درباره خداوند بزند و این نسبت ناروا را به او بدهد. از این سخن توبه کن، آنهم توبه نصوح، تا مگر از این مهلکه هولناک که دهریان، طبیعیان، یونیان، و شلمانیان نیز از آن ننگ میدارند، رهایی یابی»[۱]
۲. سید حیدر آملی: عارف فاضل ایرانی که خود از صوفیان و عارفان وحدت وجودی و در این اصل از پیروان ابن عربی محسوب میشود و کتابی به نام «نصا لنصوص» در شرح نصوص الحکم محیی الدین نوشته است و درْ آثارش از وی تجلیل و تکریم کرده و از مشایخ معتبر صوفیه دانسته و در اغلب موارد، آراء و عقایدش را پذیرفته است؛ ولی با وجود این، عقیده وی را در خصوص ولایت، که ولایت کلیه مطلقه را به عیسی(ع) نسبت داده، او را خاتم ولایت مطلقه دانسته و مهدی(ع) را در اظهار شریعت جدش، به وی نیازمند پنداشته و خود را هم خاتم ولایت مقیده خوانده، نادرست و ناروا تشخیص داده و در مقابل، تاکیدکرده است که عقل و نقل و کشف، هر سه متفق است که مقام خاتمیت ولایت مطلقه، از آن حضرت علی(ع) و مقام خاتمیت ولایت مقیده، از آن مهدی موعود(ع) است و مرتبه محییالدین و امثالش را این شایستگی نباشد که با مهدی(ع) مقایسه گردند که نسبت کمال ایشان به کمال مهدی(ع)، ازنسبت قطره به دریا و ذره به خورشید هم کمتر است.[۲] به جهت محدودیت نوشتار به همین مقدار بسنده میشود پیشنهاد میشود منابعی پایانی را درصورت نیاز مراجعه فرمائید.
محور دوم: موافقان ابن عربی
۱_ شهابا لدین، عمربن سهرودی شافعی: وی شیخ مشایخ صوفیه بغداد، و مؤسس فرقه سهروردیه و مرشد شیخ اجل سعدی شیرازی است و هم عصر ابن عربی بوده است. گویند این دو صوفی (سهروردی و ابن عربی) سرشناس در بغداد، به روایتی در مکه، در سال ۶۰۸ با یکدیگر ملاقات و اجتماع کردهاند و پس از گفتگوی کوتاه از هم جدا گشتند. وقتی از سهروردی در خصوص ابن عربی پرسیدند او گفت: ابن عربی «بحرحقائق» و به روایتی «دریای بیکران» است و چون از ابن عربی درباره وی سؤال کردند پاسخ داد او عبدی صالح و به روایت دیگر گفت: از سرتا پا مملو از سنت است.[۳]
۲_ در عالم تشیع، غالباً او را از محبین اهل بیت و شیعه خالص دانستهاند که همانطور که شیخ بهایی در اربعین گوید چون در محیطی سکونت داشته که سالها تحت تسلط بنیامیه و مرکز خلافت آنها بوده، مجبور به تقیه شده است. قاضی نورالله شوشتری در مجالس المؤمنین به تفصیل اثبات تشیع وی کرده و از او در مقابل اعتراضات شیخ علاءالدوله سمنانی دفاع میکند.[۴]
از آنچه ذکر کردیم روشن شد که علت اصلی مدح و ذمها برمیگردد به اختلافی که در فهم اندیشههای ابن عربی وجود دارد که برخی، از آثار ابن عربی، حتی کفر و الحاد برداشت کردهاند و برخی، آثار او را پیچیده و ارزشمند دانستهاند. البته همانطور که از آقای یثربی نقل کردیم، این تکفیر و رد و انکارها، بیش از شخص ابن عربی، به تعالیم و اصول عرفان، مربوط است. آقای آشتیانی درباره برخورد نامطلوب با عرفان مینویسد: آنچه علماء عامه و خاصه در مقام رد بر افکار فلسفی و عرفانی نوشتهاند، مملو از خرافات، اوهام و حاکی از وسعت جهل آنهاست.[۵]
در پایان دیدگاه مرحوم امام خمینی (ره) درباره ابن عربی و چگونگی برخورد با عرفان را یادآور میشویم:
امام خمینی درنامهشان به گورباچف مینویسد: «دیگر شما را خسته نمیکنم و از کتب عرفاء، بخصوص محییالدین ابن عربی نام نمیبرم، که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در اینگونه مسایل قویاً دست دارند، راهی قم گردانید، تا پس ازچند سالی با توکل به خدا، از عمق لطیف باریکتر از موی منازل معرفت آگاه گردند»[۶]
همچنین ایشان درباره چگونگی برخورد با عرفا و عرفان میفرمایند:
«من و تو اهلش نیستیم، ولی خوب است منکر هم نشویم… مثلاً تا شنیدی فلان عارف چیزی گفت که به سلیقه شما درست نمیآید و با ذائقه شما گوارا نیست، عمل به باطل و خیال مکن؛ شاید آن مطلب منشأیی داشته باشد از کتاب و سنت وعقل و شما به آن برنخورده باشید»[۷] و نیز توصیه میکنند «من، ترا ای برادر عزیز، سفارش میکنم که به این عارفان و حکیمان که از شیعیان خالص علیبنابیطالب و اولاد معصوم او هستند و در راه آنان قدم برمیدارند و به ولایت و دوستی آنان متمسکاند، گمان بد مبر و مبادا که درباره آنان سخن ناپسند بزنی و به آنچه درباره آنان گفته شده گوش فرا دهی»[۸]
هر چند دراین باره میتوان بسیار سخن گفت، ولی روشن شدکه مسئله مورد اختلاف، اندیشهها و آثار ابن عربی است که امام خمینی رضوان الله علیه با تأیید عرفان و عرفان ابن عربی، ما را به برخورد دقیق با علومی همچون عرفان، فرا میخواند، تا انسان ازحق دور یا با آن در ستیز قرار نگیرد.
مطالعه بیشتر
- جستجو در عرفان اسلامی، داوود الهامی، انتشارات مکتباسلام.
- کیهان اندیشه، ش ۳۴، مقاله شارحان مکتب ابن عربی، علی صفایی.
- کیهان اندیشه، وحدت وجود در عرفان اسلامی، رحیمنژاد سلیم.
- محیی ا لدین بن عربی، محسنی جهانگیری، انتشارات دانشگاه تهران.
- داوریهای متضاد درباره محیی ا لدین عربی، داود الهامی، انتشارات مکتب اسلام.
منابع
- ↑ نفحات الانس، ص ۴۸۸–۴۸۹؛ به نقل از: الهامی، داود، داوریهای متضاد درباره محی الدین عربی، انتشارات مکتباسلام، چاپ اول، ۱۳۷۹، ص ۱۵۳.
- ↑ آملی، سید حیدر، جامع الاسرار و منبع الاسرار، ص ۷۷، ۱۷۷، ۱۱۸، ۱۶۳، ۴۴۴، ۴۴۵؛ به نقل از: الهامی، داود، داوریهای متضاد درباره محیی الدین عربی، ص۱۵۷.
- ↑ الهامی، داود، داوریهای متضاد درباره محیی الدین عربی، ص ۱۴۴.
- ↑ دایرةالمعارف تشیع، ذیل واژه ابن عربی، تهران، نشر شهید سعید محبی، چاپ اول، ۱۳۸۰، ص ۳۴۸.
- ↑ آشتیانی، سید جلال الدین، کیهان اندیشه، ختم ولایت در اندیشه ابن عربی، ش۲۶، ص۱۰۳.
- ↑ نامه امام به گورباچف ۱۱/۱۰/۶۷ به نقل از: صاحب اختیاری، بهروز، کیهان اندیشه، مقاله ابن عربی و عرفان نظری، ش ۲۴، ص ۱۱۹.
- ↑ موسوی خمینی، سید روحالله، چهل حدیث، نشرآثار امام، ۱۳۷۸، ص ۱۳.
- ↑ موسوی خمینی، سید روحالله، مصباح الهدایه ال الخلافه، والولایه، ترجمه احمد فهری، نشر پیام آزادی، ۱۳۶۰، ص ۷۳.