فطرت خداپرستی و مسئله اختیار: تفاوت میان نسخه‌ها

(صفحه‌ای تازه حاوی «{{شروع متن}} {{جا:ویرایش}} {{سوال}} آيا فطرت الهي در انسان جبر ايجاد نمي‌كند؟ {{پا...» ایجاد کرد)
 
(ابرابزار)
خط ۱: خط ۱:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{در دست ویرایش|کاربر=Rezapour }}
{{در دست ویرایش|کاربر=Rezapour}}
{{سوال}}
{{سوال}}
آيا فطرت الهي در انسان جبر ايجاد نمي‌كند؟
آیا فطرت الهی در انسان جبر ایجاد نمی‌کند؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
نخست لازم است واژه فطرت تعريف شود تا افق مناسب براي بحث ايجاد گردد. «فطرت» از ماده «فطر» به معناي شكافتن چيزي از طرف طول است، سپس به هرگونه شكافتن اطلاق شده است و از آن جا كه آفرينش و خلقت به منزله شكافتن پرده تاريك عدم است، يكي از معاني مهم اين واژه، همان آفرينش و خلقت است. واژه فطرت معناي ابداع و اختراع را نيز افاده مي‌كند.<ref>لسان العرب، ابن منظور، ج۵، ص۵۵و۵۶،‌ ماده فطرت.</ref>
نخست لازم است واژه فطرت تعریف شود تا افق مناسب برای بحث ایجاد گردد. «فطرت» از ماده «فطر» به معنای شکافتن چیزی از طرف طول است، سپس به هرگونه شکافتن اطلاق شده است و از آن جا که آفرینش و خلقت به منزله شکافتن پرده تاریک عدم است، یکی از معانی مهم این واژه، همان آفرینش و خلقت است. واژه فطرت معنای ابداع و اختراع را نیز افاده می‌کند.<ref>لسان العرب، ابن منظور، ج۵، ص۵۵و۵۶، ماده فطرت.</ref>


فطرت بر وزن فعله است كه دلالت بر نوع مي‌كند و در لغت به معناي گونه‌اي خاص از آفرينش و خلقت است. بنابراين فطرت انسان؛ يعني سرشت خاص و آفرينش ويژه انسان، ظاهراً اين لغت را اولين بار قرآن كريم در مورد انسان به كار برد و پيش از آن، كاربرد واژه فطرت سابقه‌اي نداشته است.<ref>مطهري، مرتضي، فطرت، ناشر انجمن اسلامي دانشجويان مدرسه عالي ساختمان، چاپ اول، ۱۳۶۱، ص۱۳ـ۱۴.</ref> اين معنا از فطرت با اختيار انسان هيچ منافاتي ندارد، چون آفرينش مخصوص انسان يعني آفرينشي که در آن ويژگي اختيار هم نهفته است. اما آن معنا از فطرت که مي تواند منشأ شبهه جبر شود، عبارت است از معنايي که نوعاً علما از فطرت بدست داده اند و در آن معنا فطرت را به توحيد تفسير نموده اند. مطابق اين تفسير، شايد بتوان اين پرسش را مطرح نمود که اگر در خلقت انسان خصلت و ويژگي خدا شناسي و خداجويي و توحيد سرشته شده، پس از اول مسير او معلوم شده و او در انتخاب راه از خود اختياري ندارد.  
فطرت بر وزن فعله است که دلالت بر نوع می‌کند و در لغت به معنای گونه‌ای خاص از آفرینش و خلقت است؛ بنابراین فطرت انسان؛ یعنی سرشت خاص و آفرینش ویژه انسان، ظاهراً این لغت را اولین بار قرآن کریم در مورد انسان به کار برد و پیش از آن، کاربرد واژه فطرت سابقه‌ای نداشته است.<ref>مطهری، مرتضی، فطرت، ناشر انجمن اسلامی دانشجویان مدرسه عالی ساختمان، چاپ اول، ۱۳۶۱، ص۱۳–۱۴.</ref> این معنا از فطرت با اختیار انسان هیچ منافاتی ندارد، چون آفرینش مخصوص انسان یعنی آفرینشی که در آن ویژگی اختیار هم نهفته است. اما آن معنا از فطرت که می‌تواند منشأ شبهه جبر شود، عبارت است از معنایی که نوعاً علما از فطرت بدست داده‌اند و در آن معنا فطرت را به توحید تفسیر نموده‌اند. مطابق این تفسیر، شاید بتوان این پرسش را مطرح نمود که اگر در خلقت انسان خصلت و ویژگی خداشناسی و خداجویی و توحید سرشته شده، پس از اول مسیر او معلوم شده و او در انتخاب راه از خود اختیاری ندارد.


از اين شبهه مي توان جوابهاي متعدد داد؛ اولين جواب آن است که فطرت توحيدي انسان تنها در حد شناخت است، يعني او فطرتاً خدا را با وصف وحدانيتش مي شناسد و اگر غبار گناه، محيط، شيطان و... اين فطرت را نپوشاند، او همچنان موحد باقي خواهد ماند. اما اولا واضح است که از شناخت تا ايمان به توحيد و عمل بر اساس توحيد، تفاوت بسيار است. ايمان بدون شناخت امکان ندارد، اما تنها شناخت نيست، عمل و تصديق قلبي هم در آن دخيل است. بحث اختيار و جبر در خود شناخت معنا ندارد، بلکه مربوط به ساحت عمل، يا در مقدمات شناخت است و يا در تبعات شناخت که عبادت غير خدا و ... است. چون تنها اين امور است که عمل در آن ها وجود دارد.
از این شبهه می‌توان جوابهای متعدد داد؛ اولین جواب آن است که فطرت توحیدی انسان تنها در حد شناخت است، یعنی او فطرتاً خدا را با وصف وحدانیتش می‌شناسد و اگر غبار گناه، محیط، شیطان و… این فطرت را نپوشاند، او همچنان موحد باقی خواهد ماند. اما اولا واضح است که از شناخت تا ایمان به توحید و عمل بر اساس توحید، تفاوت بسیار است. ایمان بدون شناخت امکان ندارد، اما تنها شناخت نیست، عمل و تصدیق قلبی هم در آن دخیل است. بحث اختیار و جبر در خود شناخت معنا ندارد، بلکه مربوط به ساحت عمل، یا در مقدمات شناخت است یا در تبعات شناخت که عبادت غیر خدا و است. چون تنها این امور است که عمل در آن‌ها وجود دارد.


ثانياً حتي در همين شناخت او مجبور نيست. به اين معنا که چنين نيست که او هميشه خدا شناس بماند و همواره خداوند را با وصف توحيد بشناسد و اين شناخت او دستخوش هيچ گونه تغييري نگردد. ممکن است، عوامل محيطي، خانوادگي، تربيتي و ... بر همين شناخت هم پرده افکنده آن را در محاق افکند؛ اتفاقي که بسياري از انسان ها گرفتارش هستند.  
ثانیاً حتی در همین شناخت او مجبور نیست. به این معنا که چنین نیست که او همیشه خداشناس بماند و همواره خداوند را با وصف توحید بشناسد و این شناخت او دستخوش هیچ گونه تغییری نگردد. ممکن است، عوامل محیطی، خانوادگی، تربیتی و بر همین شناخت هم پرده افکنده آن را در محاق افکند؛ اتفاقی که بسیاری از انسان‌ها گرفتارش هستند.


ثالثا: وجدان انسان شاهد اختيارش هست. به گفته علامه طباطبايي(ره): «اگر انسان خود را فطرتاً مختار نمي‌دانست هيچ گاه با فكر، فعلي را انجام نمي‌داد و يا ترك نمي‌كرد و هرگز اجتماعي را كه داراي شئون مختلفه امر و نهي و پاداش و تربيت و ساير توابع است برپا نمي‌كرد.»<ref>طباطبايي، سيد محمد حسين، اصول فلسفه و روش رئاليسم، مقدمه و پاورقي، مطهري، مرتضي، چاپ افست، سهام عام، ج۱ـ۳، ص۴۷۸.</ref>
ثالثا: وجدان انسان شاهد اختیارش هست. به گفته علامه طباطبایی (ره): «اگر انسان خود را فطرتاً مختار نمی‌دانست هیچ‌گاه با فکر، فعلی را انجام نمی‌داد یا ترک نمی‌کرد و هرگز اجتماعی را که دارای شئون مختلفه امر و نهی و پاداش و تربیت و سایر توابع است برپا نمی‌کرد.»<ref>طباطبایی، سید محمد حسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقدمه و پاورقی، مطهری، مرتضی، چاپ افست، سهام عام، ج۱–۳، ص۴۷۸.</ref>


اگر انسان فطرتاً اختيار نداشته باشد ديگر جايي براي وظيفه و تكليف و امر و نهي و پاداش و كيفر باقي نخواهد ماند. بلكه مستلزم پوچي و بي‌هدف بودن نظام تكوين مي‌باشد. زيرا چنانكه از آيات قرآن<ref>هود/ ۷؛ ملك/ ۲؛ كهف/ ۷؛ ذاريات/ ۵۶؛ توبه/ ۷۲.</ref> روايات و براهين عقلي بدست مي‌آيد، هدف از آفرينش جهان طبيعت، فراهم شدن زمينه آفرينش انسان است تا با فعاليت اختياري و عبادت و بندگي خداي متعال، به والاترين كمالات و مقام قرب الهي نايل گردد و شايسته دريافت رحمت‌هاي ويژه پروردگار شود، و در صورتي كه انسان، اختيار نداشته باشد شايسته دريافت پاداش و نعمت‌هاي جاوداني و رضوان الهي نخواهد شد و هدف آفرنيش نقض خواهد گرديد و دستگاه آفرينش به صورت يك صحنه وسيع خيمه شب‌بازي در خواهد آمد كه انسان‌ها عروسك‌هاي آن را تشكيل مي‌دهند وبي‌اختيار، حركاتي در آنان پديد مي‌آيد. بنابراين، انسان فطرتاً مختار است و اين به چند دليل قابل اثبات مي‌باشد:
اگر انسان فطرتاً اختیار نداشته باشد دیگر جایی برای وظیفه و تکلیف و امر و نهی و پاداش و کیفر باقی نخواهد ماند. بلکه مستلزم پوچی و بی‌هدف بودن نظام تکوین می‌باشد. زیرا چنان‌که از آیات قرآن<ref>هود/ ۷؛ ملک/ ۲؛ کهف/ ۷؛ ذاریات/ ۵۶؛ توبه/ ۷۲.</ref> روایات و براهین عقلی بدست می‌آید، هدف از آفرینش جهان طبیعت، فراهم شدن زمینه آفرینش انسان است تا با فعالیت اختیاری و عبادت و بندگی خدای متعال، به والاترین کمالات و مقام قرب الهی نایل گردد و شایسته دریافت رحمت‌های ویژه پروردگار شود، و در صورتی که انسان، اختیار نداشته باشد شایسته دریافت پاداش و نعمت‌های جاودانی و رضوان الهی نخواهد شد و هدف آفرنیش نقض خواهد گردید و دستگاه آفرینش به صورت یک صحنه وسیع خیمه شب‌بازی در خواهد آمد که انسان‌ها عروسک‌های آن را تشکیل می‌دهند وبی‌اختیار، حرکاتی در آنان پدید می‌آید؛ بنابراین، انسان فطرتاً مختار است و این به چند دلیل قابل اثبات می‌باشد:


۱. وجدان: همه جوامع بشري اعم از خداپرست و مادي و... بدون استثناء در اين مسأله توافق دارند كه بايد «قانون» بر جوامع انساني حكم‌فرما باشد و افراد در مقابل قوانين مسئوليت دارند و كساني كه از قانون تخلف كنند بايد به نحوي «مجازات» شوند. بنابراين، حاكميت قانون و مسئوليت افراد در برابر آن، و مجازات متخلف، از مسايلي است كه مورد اتفاق همگان است، و اين مسأله كه از آن به وجدان عمومي تعبير مي‌شود. روشن‌ترين دليل بر اختيار انسان است. زيرا اگر انسان مجبور باشد، چگونه او را در برابر قوانين مسئول بدانيم و به هنگام تخلف، در قانون به پاي ميز محاكمه بكشانيم و تحت بازپرسي قرار بدهيم؟<ref>مكارم شيرازي، ناصر، پنجاه درس اصول عقايد براي جوانان، مؤسسه الامام علي بن ابيطالب، چاپ نهم، ۱۳۷۶، ص۱۲۵ـ۱۲۳.</ref>
۱. وجدان: همه جوامع بشری اعم از خداپرست و مادی و… بدون استثناء در این مسئله توافق دارند که باید «قانون» بر جوامع انسانی حکم‌فرما باشد و افراد در مقابل قوانین مسئولیت دارند و کسانی که از قانون تخلف کنند باید به نحوی «مجازات» شوند؛ بنابراین، حاکمیت قانون و مسئولیت افراد در برابر آن، و مجازات متخلف، از مسایلی است که مورد اتفاق همگان است، و این مسئله که از آن به وجدان عمومی تعبیر می‌شود. روشن‌ترین دلیل بر اختیار انسان است. زیرا اگر انسان مجبور باشد، چگونه او را در برابر قوانین مسئول بدانیم و به هنگام تخلف، در قانون به پای میز محاکمه بکشانیم و تحت بازپرسی قرار بدهیم؟<ref>مکارم شیرازی، ناصر، پنجاه درس اصول عقاید برای جوانان، مؤسسه الامام علی بن ابیطالب، چاپ نهم، ۱۳۷۶، ص۱۲۵–۱۲۳.</ref>


۲. انكار اصل اختيار در انسان، مايه سقوط تمام ارزش‌هاي انساني است ودر نتيجه ميان نيكوكار و بدكار، ستمگر و دادگر، خدمت‌گزار و جاني، فرقي نخواهد بود، زيرا هيچ كدام از اين دو گروه در انجام عمل خود، مختار و آزاد نبوده و يك رشته عوامل مرموز، از مرئي و نامرئي افراد را به اعمال خوب و بد سوق مي‌دهد.
# انکار اصل اختیار در انسان، مایه سقوط تمام ارزش‌های انسانی است ودر نتیجه میان نیکوکار و بدکار، ستمگر و دادگر، خدمت‌گزار و جانی، فرقی نخواهد بود، زیرا هیچ‌کدام از این دو گروه در انجام عمل خود، مختار و آزاد نبوده و یک رشته عوامل مرموز، از مرئی و نامرئی افراد را به اعمال خوب و بد سوق می‌دهد.
# انکار اختیار نه تنها، ارزش‌های اخلاقی را بر باد می‌دهد و مبانی حقوقی را ویران می‌سازد. بلکه لطمه‌ای بر کرامت انسان وارد می‌کند که هیچ انسان فطری، آن را نمی‌پذیرد، زیرا یگانه تفاوت انسان با حیوان همین است که دومی در کار خود از اصل انتخاب و آزادی محروم است و سرنوشت زندگی شان را غرایز به دست گرفته است و اگر انسان نیز به همین سرنوشت دچار باشد و عوامل مرموز اعم از کشش‌های درونی و عوامل بیرونی او را مقهور خود سازد، در این صورت چه تفاوتی میان جاندار دوپا و درنده چهارپا خواهد بود.
# اصولاً اعزام پیامبران، تشریع قوانین و کوشش‌های تربیتی و برنامه‌های پرورشی همه بر اصل اختیار و آزادی انسان استوار است واگر این اصل متزلزل گردد، برای هیچ‌کدام معنای صحیحی نخواهد بود و باید تمام کوشش‌های دانشمندان علوم دینی را تلاش بی‌ثمر دانست.
قرآن کریم نیز می‌فرماید: که ما همه افرد را از طریق فطرت و عقل و خرد و با اعزام پیامبران، به راه راست هدایت کردیم. این انسان است که کفر را بر هدایت ترجیح می‌دهد، چنان‌که می‌فرمایند: {{قرآن|انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا}} ما او را به راه راست هدایت کردیم او یا سپاس‌گزار است یا کفران می‌کند.<ref>ناس/ ۳.</ref>


۳. انكار اختيار نه تنها، ارزش‌هاي اخلاقي را بر باد مي‌دهد و مباني حقوقي را ويران مي‌سازد. بلكه لطمه‌اي بر كرامت انسان وارد مي‌كند كه هيچ انسان فطري، آن را نمي‌پذيرد، زيرا يگانه تفاوت انسان با حيوان همين است كه دومي در كار خود از اصل انتخاب و آزادي محروم است و سرنوشت زندگي شان را غرايز به دست گرفته است و اگر انسان نيز به همين سرنوشت دچار باشد و عوامل مرموز اعم از كشش‌هاي دروني و عوامل بيروني او را مقهور خود سازد، در اين صورت چه تفاوتي ميان جاندار دوپا و درنده چهارپا خواهد بود.
بنابراین انسان فطرتاً مختار و آزاد است. زیرا هدف از آفرینش، فراهم شدن بستر فعالیت اختیار برای انسان است تا بتواند به قلّه رفیع کمالات نایل آید. اگر انسان آزاد و مختار نباشد، اعزام پیامبران، تشریع قوانین و کوشش‌های تربیتی، لغو و بیهوده خواهد بود.
 
۴. اصولاً اعزام پيامبران، تشريع قوانين و كوشش‌هاي تربيتي و برنامه‌هاي پرورشي همه بر اصل اختيار و آزادي انسان استوار است واگر اين اصل متزلزل گردد، براي هيچ كدام معناي صحيحي نخواهد بود و بايد تمام كوشش‌هاي دانشمندان علوم ديني را تلاش بي‌ثمر دانست.
 
قرآن كريم نيز مي‌فرمايد: كه ما همه افرد را از طريق فطرت و عقل و خرد و با اعزام پيامبران، به راه راست هدايت كرديم. اين انسان است كه كفر را بر هدايت ترجيح مي‌دهد، چنانكه مي‌فرمايند: {{قرآن|انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا}} ما او را به راه راست هدايت كرديم او يا سپاس‌گزار است و يا كفران مي‌كند.<ref>ناس/ ۳.</ref>
 
بنابراين انسان فطرتاً مختار و آزاد است. زيرا هدف از آفرينش، فراهم شدن بستر فعاليت اختيار براي انسان است تا بتواند به قلّه رفيع كمالات نايل آيد. اگر انسان آزاد و مختار نباشد، اعزام پيامبران، تشريع قوانين و كوشش‌هاي تربيتي، لغو و بيهوده خواهد بود.
{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}
{{مطالعه بیشتر}}
{{مطالعه بیشتر}}
==مطالعه بيشتر==


۱. پنجاه درس اصول عقايد براي جوانان، تأليف آيت الله مكارم شيرازي، درس‌هاي هفتم و هشتم.  
== مطالعه بیشتر ==
۱. پنجاه درس اصول عقاید برای جوانان، تألیف آیت الله مکارم شیرازی، درس‌های هفتم و هشتم.


۲. منشور جاويد، تأليف آيت الله سبحاني، ص۳۸۸ـ۳۱۵.  
۲. منشور جاوید، تألیف آیت الله سبحانی، ص۳۸۸–۳۱۵.


۳. سرشت انسان (پژوهشي در خداشناسي فطري) تأليف علي شيرواني، ناشر معاونت امور استاتيد و دروس معارف اسلامي، چاپ اول زمستان ۱۳۷۶،‌ كل كتاب.
۳. سرشت انسان (پژوهشی در خداشناسی فطری) تألیف علی شیروانی، ناشر معاونت امور استاتید و دروس معارف اسلامی، چاپ اول زمستان ۱۳۷۶، کل کتاب.
{{پایان مطالعه بیشتر}}
{{پایان مطالعه بیشتر}}


==منابع==
== منابع ==
<references />
{{پانویس|۲}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی = کلام  
  | شاخه اصلی = کلام
|شاخه فرعی۱ = عدل الهی
|شاخه فرعی۱ = عدل الهی
|شاخه فرعی۲ = جبر و اختیار
|شاخه فرعی۲ = جبر و اختیار
|شاخه فرعی۳ =  
|شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه =
  | تیترها =  
  | تیترها =
  | ویرایش =  
  | ویرایش =
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =
  | ارجاعات =  
  | ارجاعات =
  | بازبینی =  
  | بازبینی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت =  
  | اولویت =
  | کیفیت =  
  | کیفیت =
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ ‏۱۶ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۰۴

سؤال

آیا فطرت الهی در انسان جبر ایجاد نمی‌کند؟

نخست لازم است واژه فطرت تعریف شود تا افق مناسب برای بحث ایجاد گردد. «فطرت» از ماده «فطر» به معنای شکافتن چیزی از طرف طول است، سپس به هرگونه شکافتن اطلاق شده است و از آن جا که آفرینش و خلقت به منزله شکافتن پرده تاریک عدم است، یکی از معانی مهم این واژه، همان آفرینش و خلقت است. واژه فطرت معنای ابداع و اختراع را نیز افاده می‌کند.[۱]

فطرت بر وزن فعله است که دلالت بر نوع می‌کند و در لغت به معنای گونه‌ای خاص از آفرینش و خلقت است؛ بنابراین فطرت انسان؛ یعنی سرشت خاص و آفرینش ویژه انسان، ظاهراً این لغت را اولین بار قرآن کریم در مورد انسان به کار برد و پیش از آن، کاربرد واژه فطرت سابقه‌ای نداشته است.[۲] این معنا از فطرت با اختیار انسان هیچ منافاتی ندارد، چون آفرینش مخصوص انسان یعنی آفرینشی که در آن ویژگی اختیار هم نهفته است. اما آن معنا از فطرت که می‌تواند منشأ شبهه جبر شود، عبارت است از معنایی که نوعاً علما از فطرت بدست داده‌اند و در آن معنا فطرت را به توحید تفسیر نموده‌اند. مطابق این تفسیر، شاید بتوان این پرسش را مطرح نمود که اگر در خلقت انسان خصلت و ویژگی خداشناسی و خداجویی و توحید سرشته شده، پس از اول مسیر او معلوم شده و او در انتخاب راه از خود اختیاری ندارد.

از این شبهه می‌توان جوابهای متعدد داد؛ اولین جواب آن است که فطرت توحیدی انسان تنها در حد شناخت است، یعنی او فطرتاً خدا را با وصف وحدانیتش می‌شناسد و اگر غبار گناه، محیط، شیطان و… این فطرت را نپوشاند، او همچنان موحد باقی خواهد ماند. اما اولا واضح است که از شناخت تا ایمان به توحید و عمل بر اساس توحید، تفاوت بسیار است. ایمان بدون شناخت امکان ندارد، اما تنها شناخت نیست، عمل و تصدیق قلبی هم در آن دخیل است. بحث اختیار و جبر در خود شناخت معنا ندارد، بلکه مربوط به ساحت عمل، یا در مقدمات شناخت است یا در تبعات شناخت که عبادت غیر خدا و … است. چون تنها این امور است که عمل در آن‌ها وجود دارد.

ثانیاً حتی در همین شناخت او مجبور نیست. به این معنا که چنین نیست که او همیشه خداشناس بماند و همواره خداوند را با وصف توحید بشناسد و این شناخت او دستخوش هیچ گونه تغییری نگردد. ممکن است، عوامل محیطی، خانوادگی، تربیتی و … بر همین شناخت هم پرده افکنده آن را در محاق افکند؛ اتفاقی که بسیاری از انسان‌ها گرفتارش هستند.

ثالثا: وجدان انسان شاهد اختیارش هست. به گفته علامه طباطبایی (ره): «اگر انسان خود را فطرتاً مختار نمی‌دانست هیچ‌گاه با فکر، فعلی را انجام نمی‌داد یا ترک نمی‌کرد و هرگز اجتماعی را که دارای شئون مختلفه امر و نهی و پاداش و تربیت و سایر توابع است برپا نمی‌کرد.»[۳]

اگر انسان فطرتاً اختیار نداشته باشد دیگر جایی برای وظیفه و تکلیف و امر و نهی و پاداش و کیفر باقی نخواهد ماند. بلکه مستلزم پوچی و بی‌هدف بودن نظام تکوین می‌باشد. زیرا چنان‌که از آیات قرآن[۴] روایات و براهین عقلی بدست می‌آید، هدف از آفرینش جهان طبیعت، فراهم شدن زمینه آفرینش انسان است تا با فعالیت اختیاری و عبادت و بندگی خدای متعال، به والاترین کمالات و مقام قرب الهی نایل گردد و شایسته دریافت رحمت‌های ویژه پروردگار شود، و در صورتی که انسان، اختیار نداشته باشد شایسته دریافت پاداش و نعمت‌های جاودانی و رضوان الهی نخواهد شد و هدف آفرنیش نقض خواهد گردید و دستگاه آفرینش به صورت یک صحنه وسیع خیمه شب‌بازی در خواهد آمد که انسان‌ها عروسک‌های آن را تشکیل می‌دهند وبی‌اختیار، حرکاتی در آنان پدید می‌آید؛ بنابراین، انسان فطرتاً مختار است و این به چند دلیل قابل اثبات می‌باشد:

۱. وجدان: همه جوامع بشری اعم از خداپرست و مادی و… بدون استثناء در این مسئله توافق دارند که باید «قانون» بر جوامع انسانی حکم‌فرما باشد و افراد در مقابل قوانین مسئولیت دارند و کسانی که از قانون تخلف کنند باید به نحوی «مجازات» شوند؛ بنابراین، حاکمیت قانون و مسئولیت افراد در برابر آن، و مجازات متخلف، از مسایلی است که مورد اتفاق همگان است، و این مسئله که از آن به وجدان عمومی تعبیر می‌شود. روشن‌ترین دلیل بر اختیار انسان است. زیرا اگر انسان مجبور باشد، چگونه او را در برابر قوانین مسئول بدانیم و به هنگام تخلف، در قانون به پای میز محاکمه بکشانیم و تحت بازپرسی قرار بدهیم؟[۵]

  1. انکار اصل اختیار در انسان، مایه سقوط تمام ارزش‌های انسانی است ودر نتیجه میان نیکوکار و بدکار، ستمگر و دادگر، خدمت‌گزار و جانی، فرقی نخواهد بود، زیرا هیچ‌کدام از این دو گروه در انجام عمل خود، مختار و آزاد نبوده و یک رشته عوامل مرموز، از مرئی و نامرئی افراد را به اعمال خوب و بد سوق می‌دهد.
  2. انکار اختیار نه تنها، ارزش‌های اخلاقی را بر باد می‌دهد و مبانی حقوقی را ویران می‌سازد. بلکه لطمه‌ای بر کرامت انسان وارد می‌کند که هیچ انسان فطری، آن را نمی‌پذیرد، زیرا یگانه تفاوت انسان با حیوان همین است که دومی در کار خود از اصل انتخاب و آزادی محروم است و سرنوشت زندگی شان را غرایز به دست گرفته است و اگر انسان نیز به همین سرنوشت دچار باشد و عوامل مرموز اعم از کشش‌های درونی و عوامل بیرونی او را مقهور خود سازد، در این صورت چه تفاوتی میان جاندار دوپا و درنده چهارپا خواهد بود.
  3. اصولاً اعزام پیامبران، تشریع قوانین و کوشش‌های تربیتی و برنامه‌های پرورشی همه بر اصل اختیار و آزادی انسان استوار است واگر این اصل متزلزل گردد، برای هیچ‌کدام معنای صحیحی نخواهد بود و باید تمام کوشش‌های دانشمندان علوم دینی را تلاش بی‌ثمر دانست.

قرآن کریم نیز می‌فرماید: که ما همه افرد را از طریق فطرت و عقل و خرد و با اعزام پیامبران، به راه راست هدایت کردیم. این انسان است که کفر را بر هدایت ترجیح می‌دهد، چنان‌که می‌فرمایند: ﴿انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا ما او را به راه راست هدایت کردیم او یا سپاس‌گزار است یا کفران می‌کند.[۶]

بنابراین انسان فطرتاً مختار و آزاد است. زیرا هدف از آفرینش، فراهم شدن بستر فعالیت اختیار برای انسان است تا بتواند به قلّه رفیع کمالات نایل آید. اگر انسان آزاد و مختار نباشد، اعزام پیامبران، تشریع قوانین و کوشش‌های تربیتی، لغو و بیهوده خواهد بود.


مطالعه بیشتر

۱. پنجاه درس اصول عقاید برای جوانان، تألیف آیت الله مکارم شیرازی، درس‌های هفتم و هشتم.

۲. منشور جاوید، تألیف آیت الله سبحانی، ص۳۸۸–۳۱۵.

۳. سرشت انسان (پژوهشی در خداشناسی فطری) تألیف علی شیروانی، ناشر معاونت امور استاتید و دروس معارف اسلامی، چاپ اول زمستان ۱۳۷۶، کل کتاب.


منابع

  1. لسان العرب، ابن منظور، ج۵، ص۵۵و۵۶، ماده فطرت.
  2. مطهری، مرتضی، فطرت، ناشر انجمن اسلامی دانشجویان مدرسه عالی ساختمان، چاپ اول، ۱۳۶۱، ص۱۳–۱۴.
  3. طباطبایی، سید محمد حسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقدمه و پاورقی، مطهری، مرتضی، چاپ افست، سهام عام، ج۱–۳، ص۴۷۸.
  4. هود/ ۷؛ ملک/ ۲؛ کهف/ ۷؛ ذاریات/ ۵۶؛ توبه/ ۷۲.
  5. مکارم شیرازی، ناصر، پنجاه درس اصول عقاید برای جوانان، مؤسسه الامام علی بن ابیطالب، چاپ نهم، ۱۳۷۶، ص۱۲۵–۱۲۳.
  6. ناس/ ۳.