اختیار انسانها در بهدست آوردن کفر یا ایمان: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{شروع متن}} {{سوال}} خلقت کفار چگونه با عدل الهي سازگاري دارد؟ آیا خداوندي که ع...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
{{پایان سوال}} | {{پایان سوال}} | ||
{{پاسخ}} | {{پاسخ}} | ||
براي حل اين شبهه بايد توجه داشته باشيد كه خداوند انسان را مي آفريند نه کفر کافر را، اگر بنا بر روابط و قواعد حاکم بر طبيعت به وسيله پدر و مادر نطفه اي منعقد شد، سرانجام انساني متولد مي شود و اين انسان با توجه به افعالي که خود انجام مي دهد يا کافر مي شود و يا مؤمن، که اين دو صفت اموري عارضي هستند که بر شخص عارض مي شوند و شخص قدرت بر اين را دارد که هر يک را جايگزين ديگري کند و اين مانند فرزندي است که در خانواده عرب زبان به دنيا بيايد حال آيا اين شخص نمي تواند زبان هاي ديگر را فرا بگيرد و بايد حکم کنيم که او حتما بايد عرب زبان بماند، درحالي که نحوه تکلم به زباني خاص از صفات عارض بر تکلم فرد است که قابليت عوض شدن دارد اين امور دقيقا مصداق خلقت ـ حکيمانه و قضا و قدر الهي که هر کس به آن ايمان نداشته باشد مؤمن نيست.<ref>مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، ج۵، باب قضاء و قدر، ح۲.</ref>و در تبيين قضا و قدر فرموده اند که قضا و قدر تکويني اقسامي دارد که يکي از آنها قضا و قدر عيني مي باشد. | |||
تقدير عيني يعني خصوصياتي که شيء در هنگام تحقق خارجي از علتش گرفته است و قضاء عيني: يعني ضرورت وجود شيء در هنگام وجود علت تامه خود به نحو ضرورت عيني خارجي.<ref>محاضرات في الالهيات،جعفر سبحاني ، ص۲۲۵ ـ ۲۲۴.</ref> | تقدير عيني يعني خصوصياتي که شيء در هنگام تحقق خارجي از علتش گرفته است و قضاء عيني: يعني ضرورت وجود شيء در هنگام وجود علت تامه خود به نحو ضرورت عيني خارجي.<ref>محاضرات في الالهيات،جعفر سبحاني ، ص۲۲۵ ـ ۲۲۴.</ref> |
نسخهٔ ۱۲ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۳۵
خلقت کفار چگونه با عدل الهي سازگاري دارد؟ آیا خداوندي که علت تامه موجودات است نمي توانست انسان کافر را، کافر خلق نکند؟
براي حل اين شبهه بايد توجه داشته باشيد كه خداوند انسان را مي آفريند نه کفر کافر را، اگر بنا بر روابط و قواعد حاکم بر طبيعت به وسيله پدر و مادر نطفه اي منعقد شد، سرانجام انساني متولد مي شود و اين انسان با توجه به افعالي که خود انجام مي دهد يا کافر مي شود و يا مؤمن، که اين دو صفت اموري عارضي هستند که بر شخص عارض مي شوند و شخص قدرت بر اين را دارد که هر يک را جايگزين ديگري کند و اين مانند فرزندي است که در خانواده عرب زبان به دنيا بيايد حال آيا اين شخص نمي تواند زبان هاي ديگر را فرا بگيرد و بايد حکم کنيم که او حتما بايد عرب زبان بماند، درحالي که نحوه تکلم به زباني خاص از صفات عارض بر تکلم فرد است که قابليت عوض شدن دارد اين امور دقيقا مصداق خلقت ـ حکيمانه و قضا و قدر الهي که هر کس به آن ايمان نداشته باشد مؤمن نيست.[۱]و در تبيين قضا و قدر فرموده اند که قضا و قدر تکويني اقسامي دارد که يکي از آنها قضا و قدر عيني مي باشد.
تقدير عيني يعني خصوصياتي که شيء در هنگام تحقق خارجي از علتش گرفته است و قضاء عيني: يعني ضرورت وجود شيء در هنگام وجود علت تامه خود به نحو ضرورت عيني خارجي.[۲]
پس هر زمان که طبق سنّت الهي حاکم بر جهان علت تامه تحقق يک چيز محقق شود (که يکي از اجزاي علت تامه اراده خداوند مي باشد و تا اراده خداوند نباشد علت اصلاً علت تامه نمي شود) آن شيء به مقتضاي قضاي عيني الهي بايد محقق شود و اين تخلف پذير نيست. حال اگراين موجود انسان شد به مقتضاي حکمت الهي اين شخص مختار است يعني بزرگترين تفاوت انسان ها با ساير مخلوقات در همين اختيار داشتن اوست و صرف اختيار داشتن مساوي با کفر نيست بلکه انسانيت مصادف است با اشرف مخلوقات بودن و مسجود ملائک شدن ـ حال آيا قابل قبول است که بگوييم خداوند کافر آفريده است. خير زيرا کفر صفتي عارضي است که قابل تغيير است و ضمنا خداوند مي فرمايد: ما شما را از شکم هاي مادرانتان بيرون آورديم در حالي که چيزي نمي دانستيد.[۳] و اين بيانگر آن است که وجودي پاک از هر نوع شائبه کفر و نفاق پا به عرصه عالم مي گذارد.
پس اين انسان مي تواند با اختيار خود وجودي مؤمن بسازد و يا با اختيار خود وجودي کافر بسازد و سرّ اين مطلب اين است که خداوند انسان را براي مختار بودن آفريده است و ذات او اقتضاي اختيار مي کند.[۴]
امّا در خصوص اين مطلب که فرموديد علّت تامه وجود کافر را خداوند آفريده است و مي توانسته آن علت تامه را به نحو ديگري قرار دهد بيان چند مطلب ضروري است:
اوّل: در تقسيم بندي عللي که در مجموع علّت تامه نام مي گيرد چهار علت دخيل هستند که عبارتند از:
اوّل، علت مادّي يا عنصري که زمينه پيدايش معلول است و در ضمن آن باقي مي ماند مانند عناصر تشکيل دهنده گياه. دوّم، علت صوري که عبارت است از صورت و فعليّتي که در ماده پديد مي آيد و منشأ آثار جديدي در آن مي گردد. قسم سوم، علت فاعلي است که معلول از آن پديد مي آيد مانند کسي که صورت را در ماده ايجاد مي کند و قسم چهارم: علت غايي است که انگيزه فاعل براي انجام دادن کار مي باشد در اين حالت دو قسم اول جزء علل داخلي هستند که مجموع وجود معلول را تشکيل مي دهند. و دو قسم بعدي از علل خارجي هستند که از وجود معلول خارج هستند.[۵]
دوم: قضا و قدر الهي داراي مراتبي است که به بعضي از آنها اشاره مي کنم:
قضا و قدر تشريعي: يعني اوامر و نواهي خداوند که در کتاب و سنت وارد شده است و اين همان است که حضرت علي(ع) در جواب سئوال شامي که پرسيد قضاء و قدر چيست بيان فرمودند: قضاء و قدر امر به اطاعت است و نهي از معصيت و قدرت بر فعل حسنه و ترک گناه و تلاش براي قربت به خداوند و پستي و خواري براي کسي که معصيت او را بکند و وعد و وعيد.
قضا و قدر تکويني: و اين همان حقايقي است که در نظام وجود، تعبيه شده است و به دو قسم علمي و عيني تقسيم مي شود:
الف: قضا و قدر تکويني علمي عبارت است: علم خداوند به حدود اشياء و خصوصيات آنها قبل از ايجاد کردن آنها و قضاء علمي يعني علم خداوند به اين که وجود اشياء و از بين رفتن آنها زماني که تمامي علت هاي اين دو امر وجود داشته باشد ضروري مي باشد.
ب) قضا و قدر عيني تکويني: اين دو نوع از قضاء و قدر در متن واقع و تحقق بيروني اشياء مي باشد.
تقدير عيني عبارت است از خصوصياتي که شيء در زمان محقق شدنش از علت هاي خود در وجود خارجي مي گيرد و قضاء عيني عبارت است از ضرورت وجود شيء در زماني که عله تامه آن موجود باشد.[۶]
پس مشخص مي شود که عالم تشريع و تکوين دو عالم مجزا از هم هستند هر چند اصل در عالم تشريع آن است که بنا به قواعد تکوينيات اتفاق مي افتد ولي خداوند اين گونه نظام را پديد آورده است که انسان در عالم تشريع مختار است و مي تواند هر عملي خواست انجام دهد و از اعمال خود نتايجي را توقع داشته باشد که طبق قواعد تکويني اتفاق مي افتد.
حال از عللي که منجر به کفر مي شود ما با دو مقوله مواجه هستيم اول علت تامه و دوم با قضا و قدر الهي که مستقيما تحت ولايت خداوند مي باشد و مخلوق و مطيع خداوند مي باشد. البته در بحث علت تامه نيز اراده خداوند در طول علل مي باشد وگرنه هيچ چيزي قدرت انجام کاري را نداشت حال بايد ببينيم که علّت تامه کفر را خدا مي آفريند يا نه از جاي ديگر سرچشمه مي گيرد. با توجه به دو مطلب قبلي که ذکر کردم در خصوص علل بايد نقش کافر را بيان کنيم پس در ظرف قضاء و قدر الهي آن را قرار دهيم تا به نتايجي برسيم: علت تامه کفر عبارت است از: علت صوري و مادي که هر دو مربوط به اعمال فاعل مي باشد و بعد علت فاعلي که باز خود شخص کافر مي باشد که اعمالي را انجام داده است و علت غايي که متضمن هدف شخص کافر از افعالش مي باشد. اينجا بايد اين مطلب را تذکر دهيم که کفر و ايمان از امور انتزاعي و اعتباري هستند که از افعال اشخاص با توجه به آموزه هاي ديني انتزاع ميشوند ضمنا بيان شد که قضا و قدر تشريعي الهي يعني اوامر و نواهي خداوند که اشخاص و مکلفين با توجه به آنها به سمت يکي از دو مفهوم کفر و يا ايمان سوق پيدا مي کنند.
از اين دو مقدمه مشخص مي شود که علت تامه کفر را خداوند به وجود نياورده است تا بتوانيم کفر کافر را معلول اراده خداوند قرار دهيم بلکه کافر از آنجايي که انسان آفريده شده است و ذاتا طبق حکمت الهي و عدل الهي (که بايد هرصاحب استعدادي که ميتواند به کمالاتي برسد را خلق کند).[۷] مختار در افعال مي باشد و با اختيار خود در ظرف قضاء و قدر تشريعي يکسري امور را انتخاب کرده و باعث ايجاد علت تامه براي کفر شده است. پس کفر کافر معلول انتخاب خود او بوده است و با توجه به اينكه قضاء و قدر تکويني عيني حکم مي کند که با وجود علت تامه هر معلولي، وجود آن ضرورت دارد پس کفر کافر نيز حتما بايد با وجود علت تامه آن حاصل شود در غير اين صورت تمام قواعدي که طبق حکمت الهي مشخص شده است نقض مي شود و خلقت حکيمانه را زير سئوال مي برد ـ از سوي ديگر، خداوند از باب قاعده لطف تمامي عواملي که باعث خذلان و کفر مي شود را بيان کرده است و از طرفي با وعد و وعيد خود، انسان ها را راغب کرده است که به سوي اطاعت الهي بروند.[۸] و انسان را نيز مجهز به تفکر کرده است تا به عقل خود حسن و قبح افعال را تشخيص دهد و خود را به مهلکه نکشاند و نيز ديگر رسولاني را براي تذکر دادن فرستاده تا مردم را هدايت کنند و براي اينکه انسان ها در وادي شک و حيرت نمانند معجزاتي را همراه آنها فرستاده است تا مردم يقين به حقانيت آنها کنند و بعد از اين همه لطف، بيان داشته است که اگر کفار بعد از سال ها عناد و کفر توبه کنند و ايمان آورند نيازي به انجام تکاليف گذشته را ندارند و باب توبه را براي معصيت کاران، دائمي قرار داده است و اينها همه يعني از بين بردن علل کفر در عالم تشريع که باعث قضا و قدر تکويني مي شود حال ديگر مي ماند انسان و اختيار که يا به خير کثير برسد و يا خود را خوار و ذليل کند و در انتها بايد بگوييم که خداوند علم به اين دارد که انسان با اختيار خود به کدام سو حرکت مي کند ولي اقتضاي خلقت حکيمانه آن است که هر صاحب استعدادي که لياقت وجود پيدا کردن را دارد خلق کند و او را به کمال لايق خودش برساند، يکي کمالات را دنيوي مي بيند و به همان ها راضي مي شود و ديگري به کمالات دنيوي و اخروي هر دو توجه مي کند و خود را تحت ولايت عقل و رسولان قرار مي دهد تا از نعمت هاي هر دو جهان استفاده بکند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
۱ـ انسان و سرنوشت، مرتضي مطهري.
۲ـ مجموعه آثار مرتضي مطهري. ج۹ ـ ۱۰.
۳ـ علل الشرايع شيخ صدوق.
منابع
- ↑ مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، ج۵، باب قضاء و قدر، ح۲.
- ↑ محاضرات في الالهيات،جعفر سبحاني ، ص۲۲۵ ـ ۲۲۴.
- ↑ نحل / ۷۸.
- ↑ کشف المراد، شرح تجديد الاعتقاد، متن خواجه نصير الدين طوسي شرح علامه حلي، کتاب فروشي، ص۴۶۰، ترجمه شعراني، ابوالحسن.
- ↑ مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش فلسفه، چاپ و نشر بين الملل، چاپ چهارم، ۱۳۸۳ش، ج۲، ص۲۰.
- ↑ محاضرات في الالهيات، همان، ص۲۲۵ ـ ۲۳۴ ـ ۲۲۳.
- ↑ همان، ص۱۶۴.
- ↑ ترجمه و شرح تجريد الاعتقاد، همان، ص۴۶۰.